⭕ Part 1

132 6 1
                                    


صدای داد و بیدادش از توی بازداشتگاه می امد که البته بیشتر فحش هایی بود که داشت نسارش میشد با این حال این چیزها نمی توانستند جلوی خوشحالیش را بگیرند . از دست دردسر متحرک راحت شده بود و همین می توانست یک دلیل خوب برای جشن گرفتن باشد
پس با این خیال تصمیم گرفت بقیه ی امروز رو به خودش استراحت بدهد پس با یک تکس ساده همکارانش را به رستوران دعوت کرد

در همین حال در بازداشتگاه»

مینهو _ مرتیکه چلغوز با اون لبخند سکته ایش فکر کرده کیه ‌ . مادر نزاییده کسی منو دستگیر کنه . به چه جرمی اخه، بی عدالتی تا کی ......نقض حقوق بشر تا کی .... اون فسیل متحرک رو من تا حرص کش نکنم اروم نمی گیگیرم..صبر کن من..

افسر نگهبان که مغزش از دست چرت و پرت های لینو درد گرفته بود گفت _ هی یا اروم می گیری یا شام بی شام
لینو که از صبح هم چیزی نخورده بود تصمیم گرفت ساکت بشود چون در هر صورت اون بی خاصیت هم رفته بود و دیگر نمی توانست سخنان گوهر بارش رو بشنود

ساعاتی قبل، اداره پلیس»

قربان اطلاع دادند پسر رئیس شین ، مالک شرکت ساختمان سازی اوکی به قتل رسیده
چان همین طور که داشت بیسیم و اسلحش رو برمیداشت گفت
_کی جسد رو پیدا کرده ؟؟
هیونجین که دستیار چان بود ادامه داد
_ پدر و مادرش دیروز برای یک اجلاس به ژاپن رفته بودن و امروز وقتی برگشتن جنازه رو آویزون وسط خونه پیدا کردند
چان_ آویزون ؟!؟ قضیه خودکشیه؟
هیونجین_ اوم ... نه ، خودتون باید ببینین

با دیدن جمعیتی که اطراف خونه جمع شده بودن اه خسته ای کشید . بعد از بستن در ماشین به یکی از افسر های جوان که کنار ماشین پلیسی ایستاده بود گفت تا راه رو باز کنه
بعد از طی مسافت کوتاهی به ورودی خونه یا بهتره بگم قصر رسید یه ساختمان بزرگ که در مرکز یک باغ قرار داشت و از قرار معلوم این خونه نقطه کور زیادی داشت چون حتی با وجود خورشید شاخ و برگ درختان اجازه عبور نور رو نمی دادند با رد شدن از کنار گل های تزئینی که کمی خونه را از حالت ترسناک خارج کرده بود به ورودی ساختمان رسیدن .

_ما با یک قاتل معمولی طرف نیستیم . یارو رسما یه سایکوپت
این اولین چیزی بود که چان بعد از دیدن اون جسد یا بهتره بگم مجسمه انسانی گفت
جنازه به وسیله سیم بکسل فولادی از یک طرف به جای حلقه های لوستر آویزون و از سمت دیگه به دنده های پشتی پسرک که به حالت بال از ستون مهره جدا شده و از پوست بیرون زده بودند وصل شده بود در تصویر کلی انگار پسر داشت با بال های استخوانی به سمت بالا پرواز میکرد دست ها در دو طرف باز و مچ دست روبه پایین و یکی از پاها خمیده روبه شکم و دیگری صاف بدن طوری در این وضعیت مانده بود انگار از اول از جنس گل و چوب بوده نه ماهیچه و چربی.
چان با قیافه ای حیرت زده به پیش رفت و تنها صدای دوربین های پزشکی قانونی و خردشدن تکه های لوستر که جایش را با جسد عوض کرده بود به گوش میرسید.

دکتر سئو جلو امد و شرح واقعه داد
_خب ما اینجا یه پسر ۲۴ ساله داریم که حدود ساعت یازده دیشب به قتل رسیده و خب راجب علت مرگ هم فعلا نمی تونم چیزی بگم چون باید ببینم دقیقا چی اول باعث مرگش شده . خونریزی ، ضرب و شتم و یا مسمومیت
چان_مسمومیت؟؟
سئو _ احتمالا یه چیزی به خوردش داده که بدن اینجوری تاکسیدرمی شده .اگه بعد مرگ به بدن فرم میداد اینقدر قشنگ نمی موند و تا حالا از شکلش خارج می شد
چان که داشت به چانگبین گوش میداد متوجه سایه ای از گوشه چشم خود شد که در طبقه دوم بود
به سرعت به سمت پله ها رفت و داد زد_ وایسا
چند تا افسر دیگه هم به دنبال چان روانه طبقه دوم شدن خونه دوبلکس بود و به همین خاطر بقیه افراد از پایین شاهد اتفاقات طبقه دوم بودند
به سمت تنها اتاقی که سمت راست قرار داشت رفت با باز کردن در باد خنکی که از سمت پنجره باز اتاق میومد رو به رو شد با یه جهش خودش رو به پنجره رسوند و تونست پسر مشکی پوشی که با کلاه افتابی به سمت غرب باغ در حال فرار بود رو ببینه با داد رو به افراد پشت سرش گفت
_ داره فرار میکنه برین دنبالش
و خودش بعد کمی مکث از پنجره پایین پرید انبوه گیاهان زیر پنجره کمی از ضرب ارتفاع رو گرفتن اما بازم مانع برخورد ارنجش با زمین نشد .پس حالا در حالی که با دست سالمش دست درد دیده اش را گرفته بود به دنبال مضنون شروع به دویدن کرد .
سایه به سایه تعقیبش می کرد ولی انگار پسر معنی خستگی را نمی دانست چون بعد از چند خیابان و کوچه هنوز مانند یوزپلنگ در حال دویدن بود تا اینکه کائنات به کمک چان امد و پسر در یک کوچه بن بست پیچید .

United 📍Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang