همه جا پر از آتش و هیاهو بود، آسمان نارنجی رنگ محیط را غرق خون کرده بود، صدای جیغ و داد مردم از سرم بیرون نمیرفت، حتی تلاش میکردم که فرار کنم اما آتش ها تا آسمان زبانه کشیده به من اجازه نمیدادند، بعضی از مردم فرار میکردند، و بعضی برای جان خود میجنگیدند، صبر کن آنها اصلا با چی میجنگند؟ وایسا! تفنگ دارن... نه... تفنگ لیزری؟ یک چیزی درست نبود، یکی منو زیر نظر داشت و حرکات منو میپایید.
همینجور که گیج بودم و اطرافم پرندگانی مشابه به کلاغ پرسه می زدند چیزی ذهن منو آشفته تر میکرد. یک فرد سیاه پوش که ماسک دوران تاریک طاعون را داشت منو زیر نظر داشت، ولی من هرچقدر دور میشدم این واقعیت تغییر نمیکرد، اون دنبالم بود. ناگهان صدای آژیری گوشخراش در سرم شروع به پخش شدن کرد اما قطع نمیشد که هیچ، هی بلند تر میشد، بلند تر و بلند تر میشد و حتی بلند تر، بلند تر و بلند تر و....*صدای آلارم موبایل*
ناگهان صدای آژیر تبدیل به آلارم موبایل شد.
صدای نجمه پرندگان به گوش میرسید، نور به چشمان آریاکی میتابید و خواب را از چشمان آریاکی دور میکرد
پسر خسته از جا بلند شده و چشمانش را مالید سپس آلارم موبایل را خاموش میکند :
آریاکی : *آه کشیدن* تف توش ! خواب های مسخره! هر روز مسخره تر از دیروز!
کمی به دور و اطراف اتاق نگاه کردم اما گشاد تر از اون بودم که بلند شم که ناگهان ساعت رو دیدم
آریاکی : صبر کن ببینم... چرا آلارم نیم ساعت دیر تر زنگ خورده... داداااش!
آریاکی سریع بلند میشه، دستشویی میره و وسایلش رو جمع میکنه و به سرعت برق و باد به آشپزخانه میره، اما توی مسیر به سمت در ، مادرش جلوی راهش سد میشه
مادر : بچه صبحانه یادت نره!
آریاکی : مادر! من دیرم شده، وایسا... تو اصلا از کی تا حالا برای من صبحانه آماده میکنی؟
مادر : اینقدر بگو تا دیگه آماده نکنما! بدو پنکیکتو بخور !
آریاکی : وایسا... پنکیک؟! یعنی من دارم خواب میبینم؟ اصلا الان که فکر میکنم مدرسه میتونه صبر کنه!
بار دیگر به ساعت نگاه کردم اما متوجه شدم متاسفانه اگر پنکیک را رها نکنم به موقع به مدرسه نمیرسم و باید باقی روز را در خیابان سر کنم.
آریاکی : هعی! متاسفم مادر، من دیرم شده اگه صبحانه بخورم به مدرسه نمیرسم.
صدای ناشناس بدون منبع : شروع عملیات جابجایی
آریاکی : جانم؟
*آریاکی سر جا میخکوب میشود*
مادر : اشکال نداره فقط یهو دیدی دیگه فردا پنکیک درست نکردم
![](https://img.wattpad.com/cover/375021245-288-k287301.jpg)
YOU ARE READING
مردی از نیستی
Science Fictionاین ورژن فارسی و زبان مادری یک داستانه که به زودی انگلیسی منتشر خواهد شد، و به احتمال زیاد تغییرات زیادی در مسیرش رخ دهد. پیروز باشید