Part6🌱

242 29 0
                                    

-وای یونگ یدقه آروم بگیرپسرتوجین کلااززیرپاگذاشتن غرورمن شادمیشین نه؟

+........

.پسرروتخت نشسته بودبه قدم های گردشی مردنگاه میکردداشت سرگیجه میگرفت ازیه طرفم نمیتونست ازاون موهای نم داره کوتاه شده مرد حوله تن پوش نیمه بازی که ترقوه هاشوبه خوبی به نمایش گذاشته بودبگیره

-هاح توله یدقه گوش بده ...هاااااااع یونگ بخداالان میام اونجاوازلین بزن آماده باش‌

+چی میگی تهیونگ!

-عاع یه لحظه.....ببخشیدخرگوشک اممم شوخی داریم باهم
یونگ یه خبراییه حالامیگم بت خب فعلافردامیبینمت

+.........

-خب خرگوش من چطوره؟

+هیچ طور

-اوه این جدیده؟

+نمیدونم

-دردداری خوشگلم؟

+برولباستوبپوش بعدبیامیگم

-نمیخوام الان بگو

+وا.....

-وا نداره بگوببینم

+داری اذیتم میکنی

-منکه اذیتت نداره جونگکوک! نگرانتم اذیته؟اذیت به این میگن

.ازروی لباس نیشگونی ازنیپل پسرگرفت باحالاتعجب کیوتی بهش نگاکرد

+تو....خیلی...خیلی بدجنسی دردم گرفت

-لوس این دردداره اخه؟دردواقعی اهم چیز نگفتی دیگه دردنداری؟

+نه فقط بعضی اوقات عاممم ولش کن خوبم

-خب بگوجونگکوک

+وایییی محض رضای خدایسری چیزارونمیشه گفت

-اوه حتی به من؟

+حتی به شما

-الان شدم شما؟ای پرو

.بایه حرکت غیرارادی پسروسط تخت کوبیدروش خیمه زد

+مسیحححح تهیونگ چراخل شدی؟

-اهاتونمیدونی چرا نه؟داری دیوونم میکنی اونوقت نمیدونی چراخل شدم؟

+توکه....نمیخوای ؟

-مگ من اون مرتیکه هولم بچه؟چی راجبم فکرکردی؟

+تهیونگ

.پسرصورتشوتوی بالشت قایم کردتهیونگ که اصلامتوجه حوله که بازشده نشد

-چیه! چیشدجونگکوک؟خوبی؟

.ارروی پسربلندشدکنارش بانگرانی نشست اون نمیخواست کاری کنه ولی چرا....

-منوببین! خوبی؟ببخ....

+تهیونگ حوله ات

-اوه!

𝐑𝐚𝐛𝐛𝐢𝐭 𝐛𝐨𝐲|𝐕𝐊𝐎𝐎𝐊Where stories live. Discover now