"یه بیمصرف احمقی."صدای تحقیرآمیز پدرش مستقیم روی اعصاب و روانش تاثیر گذاشت. اهمیتی بهش نداد و خودش رو به نشنیدن زد. طبق تجربه میدونست در صورتیکه باهاش بحث میکرد، اعصابش بیشتر و بیشتر به قهقهرا میرفت.
هوا گرم و آزار دهنده بود گرچه مثل همیشه در سایهی دیوارهای بلند اطراف محوطه نشسته بودن.
خیلی از زندانیها در کارگاه نجاری و فلزکاری مشغول به کار بودن و اون روز، محوطه از روزهای گذشته خلوتتر به نظر میرسید. با خودش فکر کرد؛ کار کردن و مشغول شدن در کارگاه برای فاصله گرفتن از اون فضای دیوانه کننده روش مناسبی بود. تنها 20 درصد از زندانیها در محوطه میچرخیدن و بقیه داخل ساختمان مشغول به کار بودن."جلوی اون همه آدم تحقیرت کرد. جرات نداشتی یه مشت تو دهنش بخوابونی." خاویر بطری ویسکی رو به دهانش چسپوند و ازش نوشید. اخم غلیظی بین ابروهاش دیده میشد و ادامه داد "نباید بهت امید میبستم. بیعرضهتر از اونی هستی که بتونی از پسش بر بیای."
"تو خودتم از پسش بر نیومدی." ریکاردو با لحن یکنواختی پاسخ داد. دست به سینه به صندلیش تکیه زد و به اون طرف محوطه چشم دوخت. "هنوز اون روز رو یادمه. مطمئنم خودتم فراموش نکردی چطور افرادتو به خاک و خون کشید."
"منم یادم نرفته چطور صورتتو صاف کرد و تا دو روز نمیتونستی چشمای لعنتیتو باز کنی." خاویر دور دهانش رو پاک کرد و بطری رو روی میز گذاشت. "من اون حرومزاده رو در حدی نمیدونم که حتی تو صورتش تف بندازم. در حد و اندازهی من نیست که باهاش درگیر شم."
"اون اومده دنبال تو. من هیچ مشکلی باهاش نداشتم ولی همهچیز داره از کنترل خارج میشه." نفرتی خالص زیر پوستش دوید و به صداش منتقل شد. "برام مهم نیست میخوای باهاش چیکار کنی. هرکسی که مقابلم قرار بگیره رو زیر پام له میکنم."
"هیچ اهمیتی بهش نمیدم. حتی از خاکستر سیگارم بیارزشتره." خاویر به صندلی تکیه زد و به زیر دستش دستور داد "برو از کلارک یه پاکت سیگار بگیر."
مردی که کنارشون روی صندلی نشسته بود بلند شد و ازشون دور شد. مستقیم به سمت ماموری که اسلحه به دست پشت فنسها نگهبانی میداد حرکت کرد و به نظر میاومد از راه رفتن زیر نور آفتاب اصلا خوشش نیومد.
ریکاردو به سمت پدرش برگشت. به چهرهی زمخت و خشنش زل زد و تلاش زیادی برای بیتفاوت بودن انجام داد. "فکر میکنه ازش میترسی. داره نقشهی قتلتو میکنه و نمیخوای بهش اهمیت بدی؟"خاویر روی زمین تف انداخت و نگاه غضبناکش رو به پسرش دوخت. " منو اینطور شناختی؟"روی میز خم شد، آرنج دستهاش رو روی میز گذاشت و ادامه داد "از مادر نزاییده کسی که منو خار و خفیف کنه و برام شاخ و شونه بکشه. قرار نیست دست روی دست بذارم و اجازه بدم هر غلطی که میخواد بکنه."
YOU ARE READING
GANGSTER "VKOOK" پایان فصل اول
Actionجونگکوک بخاطر وابستگی شدیدی که به پدرخوندهاش کیم تهیونگ داره، دلش میخواد همهجا کنارش باشه حتی تو زندان.