قلبم شکسته بود و حس میکردم دیگه نمیتونم به چند دقیقهی پیش برگردم.
روزای اولی که اونجا مستقر شدم بلاتکلیف بودم و حس میکردم که به هیچی تعلق ندارم.
نمیتونستم کاری انجام بدم و چیزیو مدیریت کنم.فلیکس سعی میکرد از جا بلندم کنه یا منو به کاری مشغول کنه اما حتی برای ثبت نام به دانشگاهم نرفته بودم.
دستی به موهام کشیدم و آروم گفتم :
"درمورد چیزی که اتفاق افتاده اما نمیتونستم به یاد بیارم به تراپیستم گفتم.
گفتم فقط یه عطر دارم.
یه عطری که منو یاد خاطرات خوش میندازونه.
بهش گفتم تنها خاطرات دبیرستانمو به یاد دارم و هیچی از یک سال گذشته نمیدونم"نمیدونم چرا این حرفارو بهش میگفتم.
قانع کردن اون یا خودم..
اما نیاز داشتم به زبون بیارم و از این گذر کنم."بهم گفت ذهنت افکار، احساسات یا اطلاعاتی را که قادر به مدیریت نداره رو رد می کنه.
گفت اون اتفاق انقدر برات تلخ بوده که مغزت دور انداخته تا دیگه بهش فکر نکنی"هنوزم تو بغلم به آرومی نفس میکشید.
"یادمه به فلیکس گفتم یه عطری توی جیبم دارم که نمیدونم از کجا اومده"
با یادآوری چیزی که از فلیکس پرسیدم و بغلش اسم هیونجین رو آوردم و اون چشماش اشکی شد لبخندی زدم.
پس بخاطر همین بود.."گفت که فکر میکنه همون پسر خوشگله تو فرودگاه بهم داده اما هیچی از تو نمیدونست"
من میتونستم کنارش بمونم و تو همین کره ادامه بدم.
کلی سوال تو ذهنم بود، کلی راه رفته و نرفته و زندگیهایی که میتونستم باهاش داشته باشم.
چطور یه همچین چیزی رخ داد؟
یعنی.. اون یک عشق زیاد نبود و هنوز احساساتمون نوشکفته بود.
اما میتونست نتیجهی خوبی داشته باشه.
شایدم نه.."بهش فکر نکن"
آروم با لحنی که به قبل برگشته بود گفت و باعث شد بیشتر بغلش کنم.
چرا روز آخر حقیقت رو بهم گفته بودیم؟
چرا انقدر صبر کردیم؟
از چی فرار میکردیم؟
اگه الان باهم برمیگشتیم..."هااااه اینجایی مهندس کریستوفر"
با صدای بلند جونگین که از دور به سمتمون میاومد خجالتزده از بغلش بیرون اومدم.
"بلاخره مختو زد یا نه؟ اگه نزده بگو پولمو پس بگیرم"
"هی"
سونگمین هشدارگونه صداشو بالا برد اما جونگین انقدری مست بود که نخواد اهمیتی نده.
درمورد چه پولی حرف میزد؟"بچههااا بیاین فکر کنم سونگمین شرطو باخته.
اون نتونسته مخ مهندسمون رو بزنه"حرفا روی زبونش کش میومدن و نمیتونست درست حرف بزنه اما یه چیزی رو مطمئن بودم.
مطمئن که داره از چیزی که هست حرف میزنه و چرت و پرت نمیگه.
اما چرا؟
اون واقعاً سر من شرط بسته بود؟