نفس عمیقی میکشه و بازدمش رو با خیالی آسوده به بیرون میفرسته . آرامش .....
نگاهی به قفسه های پر از کتاب میندازه .
بوی خوش ورقه های کتاب توی فضا پیچیده بود و حال عجیبی به آدم میداد .
نیم نگاهی به اطراف میندازه . هیچ خبری از آدم مزاحم زندگیش نبود.
نوری به صورتش میتابه که باعث جمع شدن چشماش میشه . اما همین هم باعث از بین رفتن لبخند لثهایه نادرش نمیشه .جمله ای از متن کتاب رو میخونه.
"بعضی آدم ها مثل ابر میمونند. وقتی گورشون رو گم میکنن این نوره که تند تند به زندگی میتابه... "
فنجون قهوه رو از کنار کتابی که درحال خوندنش بود برمیداره و جرعهای ازش رو مینوشه . صدای ورق زدن آروم کتابها و سکوت آرامش بخش فضا هارمونی خوبی رو درست کرده بود .
زندگی خیلی هم بد نبود..با افتادن سایه ای روی سرش ، لبخند پاستیلیش به یکباره از بین میره و جاش رو گره های کورِ اخمش میگیره .
_ابر لعنتی برگشت.
_یونی! کتابت رو بردار تا جا باز شه اینارو بزارم .
لبش رو به دندون میگیره و سعی میکنی جلوی خودش رو برای کتک زدن اون موجود فضایی بگیره . یونی؟! آخه یونی؟!!این دیگه چه اسم کصمشنگی بود . با چشم هایی که عصبانیت و خشم توشون موج میزد ، به طرف آدم فضاییِ رو مخ برمیگرده که با کوهی از کتاب مواجه میشه .
جیمین به سختی از پشت کتاب های بیشماری که بین بازوهای بزرگش قرار داشت به همسفرِ زمینیش نگاهی میندازه اما با ندیدن واکنشی از طرفش ، دوباره تذکر میده:
_منتظر چی هستی؟ دستم شکست .یونگی نفس عمیقی میکشه و بازدمش رو به آرومی به بیرون میده . با برداشتن تک کتابش از روی میز مطالعهی کتابخانه، به پسر فضا میده تا کتاب هایی که به سختی نگهشون داشته رو به میز انتقال بده . با تعجب به حجم کتاب ها نگاه میکنه . یعنی اون فضایی میخواست همهی این هارو بخونه؟
شروع به خوندن تایتِل کتاب ها میکنه ."فرهنگ جامع علوم زمین"
"اصول زمین شناسی ایزوتوپی"
"ژئومورفولوژی"
"ژئو شیمی معادن"
و.....مثل اینکه قرار بود مغذ یکی اینجا حسابی دود کنه . نگاه نامطمئنی به چهرهی مصمم جیمین میندازه . واقعا میتونست همچین مباحث تخصصی رو بخونه؟
جیمین عینکی که از سیارهی خودش آورده بود رو به چشم میزنه تا بتونهموفق به خودندن ترجمه متن های کتاب رو بخونه .بشه . با حس کردن سنگینی نگاه کسینگاهی ، بدون اینکه دست از خوندن برداره میپرسه:
_چیزی میخوای یونی؟_اره میخوام . اینکه دهن گشادت رو ببندی و دیگه با اون اسم مزخرف صدام نکنی .
جیمین پوزخندی میزنه و از بالای عینکش نیم نگاهی به صورت قرمز یونگی میکنه:
_من هرجور عشقم بکشه صدات میکنم...یونی.
YOU ARE READING
THE ALIEN
Fanfictionشما به فضایی ها باور دارید؟ کیم تهیونگ ، رئیس پژوهشگاه اِیمز که یکی از مهمترین پژوهشگاه های ناساست، اصلا به بیگانگان باور نداشت . البته تاقبل از اینکه شئ ناشناختهای درست کنار ویلای تفریحیش سقوط کنه . کاپل: minyoon / vkook_kookv (vers) ژانر:mer...