part10

46 12 16
                                    

نفس عمیقی میکشه و بازدمش رو با خیالی آسوده به بیرون میفرسته ‌. آرامش .....
نگاهی به قفسه های پر از کتاب میندازه .
بوی خوش ورقه های کتاب توی فضا پیچیده بود و حال عجیبی به آدم میداد .
نیم نگاهی به اطراف میندازه . هیچ خبری از آدم مزاحم زندگیش نبود.
نوری به صورتش میتابه که باعث جمع شدن چشماش میشه . اما همین هم باعث از بین رفتن لبخند لثه‌ایه نادرش نمیشه .

جمله ای از متن کتاب رو میخونه.

"بعضی آدم ها مثل ابر میمونند. وقتی گورشون رو گم میکنن این نوره که تند تند به زندگی میتابه... "

فنجون قهوه رو از کنار کتابی که درحال خوندنش بود برمیداره و جرعه‌ای ازش رو مینوشه . صدای ورق زدن آروم کتاب‌ها و سکوت آرامش بخش فضا هارمونی خوبی رو درست کرده بود .
زندگی خیلی هم بد نبود..

با افتادن سایه ای روی سرش ، لبخند پاستیلیش به یکباره از بین میره و جاش رو گره های کورِ اخمش میگیره .

_ابر لعنتی برگشت.

_یونی! کتابت رو بردار تا جا باز شه اینارو بزارم .

لبش رو به دندون میگیره و سعی میکنی جلوی خودش رو برای کتک زدن اون موجود فضایی بگیره . یونی؟! آخه یونی؟!!این دیگه چه اسم کصمشنگی بود . با چشم هایی که عصبانیت و خشم توشون موج میزد ، به طرف آدم فضاییِ رو مخ برمیگرده که با کوهی از کتاب مواجه میشه .
جیمین به سختی از پشت کتاب های بیشماری که بین بازوهای بزرگش قرار داشت به همسفرِ زمینیش نگاهی میندازه اما با ندیدن واکنشی از طرفش ، دوباره تذکر میده:
_منتظر چی هستی؟ دستم شکست .

یونگی نفس عمیقی میکشه و بازدمش رو به آرومی به بیرون میده . با برداشتن تک کتابش از روی میز مطالعه‌ی کتابخانه، به پسر فضا میده تا کتاب هایی که به سختی نگهشون داشته رو به میز انتقال بده . با تعجب به حجم کتاب ها نگاه میکنه . یعنی اون فضایی میخواست همه‌ی این هارو بخونه؟
شروع به خوندن تایتِل کتاب ها میکنه .

"فرهنگ جامع علوم زمین"
"اصول زمین شناسی ایزوتوپی"
"ژئومورفولوژی"
"ژئو شیمی معادن"
و.....

مثل اینکه قرار بود مغذ یکی اینجا حسابی دود کنه . نگاه نامطمئنی به چهره‌ی مصمم جیمین میندازه . واقعا میتونست همچین مباحث تخصصی رو بخونه؟

جیمین عینکی که از سیاره‌ی خودش آورده بود رو به چشم میزنه تا بتونهموفق به خودندن ترجمه‌ متن های کتاب رو بخونه .بشه . با حس کردن سنگینی نگاه کسینگاهی ، بدون اینکه دست از خوندن برداره میپرسه:
_چیزی میخوای یونی؟

_اره میخوام . اینکه دهن گشادت رو ببندی و دیگه با اون اسم مزخرف صدام نکنی .

جیمین پوزخندی میزنه و از بالای عینکش نیم نگاهی به صورت قرمز یونگی میکنه:
_من هرجور عشقم بکشه صدات میکنم...یونی.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 4 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

THE ALIEN Where stories live. Discover now