ساعت از ۳ شب گذشته بود
جونگکوک توی تختش کلافه چند باری تکون خوردشاید هیچوقت نباید احساسات جین نسبت به خودشو میپذیرفت که حالا با ترک کردنش اینطوری بهش آسیب بزنه
خودخواه شده بود
دلش میخواست که با اون باشه و مغزش نمیذاشت
اما کار درست واقعا چی بود؟
کاری که الان داشت با سوکجین میکرد بدتر بود یا کارهایی که قبلا کرده بود؟
به خیال خودش ترک کردنش راهی بود برای خوب کردنه حال اون و حالا اون چیزی نزدیک به خوب هم نبود.
. . .
آسمون رو میبینی؟همیشه ابریه
این اواخر اینطوری شده
هر شب بارون میادصداش منو یاد اون شبا میندازه که برام آهنگ میخوندی و صدات با صدای بارون ترکیب میشد.
باز اون پرستار مسخرهه قرصهای صبحم رو آورده اما امروز نیومدی که با خوردنشون پر بزنی بری
شایدم خودم دیگه نخواستم که بیایی
خسته بودم
از یه رویای پروانه ای خسته شدم
اگه نمیخوای بیایی خب نیا جونگکوکا
تو که هیچوقت نموندی پس اصلا نیا، اینطوری دیگه مجبور نیستی ترکم کنی.***
ووت و نظر یادتون نره قشنگا♡♡
YOU ARE READING
I will be a butterfly[jinkook]
Short Storyپروانه ها میچرخن به دور نوری که اونارو میسوزونه اما دنیاشون رو روشن میکنه! پس من پروانه میشم.. پروانهی تو. ... کاپل:جینکوک/کوکجین ژانر: رمنس، انگست، سد استوری نویسنده: دوری