همیشگی

43 9 4
                                    

صدا ها رو مخم راه میرن
صدای هر چیزی که میاد

باز اتاقمو بهم ریختم
زدم، شکوندم، خودمو زخمی کردم

دکترا وقتی حرف میزدن شنیدم
میخوان دارو هامو بیشتر کنن

لعنت بهش
من مریضی نیستم که با این دارو های کوفتی خوب بشم

میگن دردت هر چیه درمونت هم همونه!
راست میگن

زهر با پادزهری از خودِ همون زهر درمان میشه
درد من تویی نه هیچ چیز دیگه‌ای
درد من از اینه که نموندی

میدونی چیه..

قبلا درکی از معنی "همیشه" نداشتم

وقتی تو قول میدادی همیشه میمونی و هیچوقت ترکم نمیکنی
اونا که همیشگی نشدن تا معنی این کلمه رو نشونم بدن
میخوای بدونی چطور فهمیدمش؟

با درد
با گریه هایی که تمومی نداشت
با این قلب دردناک که دردش هیچ جوره نمی‌خوابه
چی بگم

حتما منم باید اینجوری برام این کلمه تلقی می‌شد دیگه!

متنفرم ازش
متنفر از هر چیزی که همیشگیه و تو جزوشون نیستی!

...

_جین هیونگ

چشمامو که بسته بودم به سرعت باز کردم

_ببین! برات گل های بابونه آوردم، دوست داشتی مگه نه؟

_تهیونگ؟

قیافه اون پسرو داشتم از یاد می‌بردم

لبخند بی جونی رو لباش نقش بست

_از کِی اینجایی؟

_یکمی پیش اومدم بهت سر بزنم هیونگ اما دیگه باید برم

خم شد و دستشو رو موهام کشید که اخم کمرنگی کردم جونگکوک دوست نداشت کسی به موهام دست بزنه

_آوردیش؟

تهیونگ به وضوح ناراحت شد از اینکه فراموش نکردم اما به روی خودش نیاورد

_آه آره داشت یادم میرفت

کیف پولشو از جیبش در آورد و عکسه جونگکوکو کف دستم گذاشت

_بگیرش هیونگ

چشمام پر شد

لبخندش خیلی واقعی بنظر می‌رسید

نفهمیدم تهیونگ دقیقا کی اتاقو ترک کرد

_جونگکوکی

قطره‌ ای از اشکم روی عکس چکید و سریع پاکش کردم

دراز کشیدم و عکسو به گلدون کنار میز تکیه دادم
جونگکوک اونجا بود کنار گل های بابونه
حالا دیگه راحتر میخوابیدم.

***

مایلم حدس هاتون راجب اینکه چه اتفاقی برای جونگکوک افتاده رو بشنوم:>
بیایین چنل که میخوام برای این فیکشن یه ادیت قشنگ درست کنم بزارم😭

I will be a butterfly[jinkook]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora