خنده

47 11 14
                                    

سیگار آروم آروم میسوخت

ازش کام عمیقی گرفتم که منو به سرفه انداخت
دستش درد نکنه اون پرستار مهربونه برام جورش میکنه.

اینجا کسی حق سیگار کشیدن نداره
وگرنه دکترا میندازنش تو اتاق سفید من میگم شکنجه گاهه سفید

باد آرومی میاد و برگای درخت بید تکون میخورن
جونگکوک بید دوست داشت همیشه باهم زیر اون درختا می‌نشستیم

خوبه که اون پرستار مهربونه بهم کمک میکنه حداقل تا اینجا بیام
شبا اون منو تا این قسمته محوطه میاره جای ساکت و خلوتیه میدونه میخوام تنها باشم
سیگارمو روشن میکنه و برای اینکه خیلی نکشم فندکشو با خودش میبره

اینجا یه نیمکت چوبی قدیمی داره
میدونی اسم خودمو و جونگکوکو روش حک کردم
حداقل پاک نشدنیه

میخواستم رو تنه‌ی درخت حکش کنم اما اون یه چوب زندست و این یه چوب مرده!

کار ناپسندیه تن یه موجود زنده رو خراش بدی

گاهی اونم میاد تو این حیاط پیش من
مثل الان

_سوکجینا

جونگکوک کنارم روی نیمکت میشینه نزدیکه نزدیک

نگاهش که میکنم نیمرخ بی نقصش رو میبینم

_برام بخند

بهش میگم نگاهش به نگاهم می‌خوره

_من که نمیتونم

_چرا؟

بدون اینکه جواب بده از جاش بلند میشه و راه میره منم دنبالش بی اراده حرکت میکنم

جلوی اون حوض بزرگ محوطه وایمیسته

_چرا وایستادی

_بیا جلو به آب نگاه کن

وقتی جلو تر میرم چهره خودمو توی آب میبینم رنگ و رو رفته و بی حال و اما.. جونگکوک! اون.. چهره اون توی آب نیست

سرمو بلند کردم و چرخوندم

هیچکس نیست

یه سکوت عجیب
یه نسیم ملایم که باعث میشه بلرزم
سرده، از درون سرده

_جونگکوک! کجایی؟

گیج چند باری دور خودم چرخ میزنم اما نه! نیست انگار آب شده رفته تو همون حوض آبی

نمیفهمم انقدر سخت بود برام بخنده؟

***

خوشحال میشم نظرتونو بدونم شکلات کوچولو ها♡:>

I will be a butterfly[jinkook]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon