سلام دوستان، امیدوارم حالتون خوب باشه.
متاسفانه اِستار بوی برای مدت نامعلومی متوقف شده باقی می مونه، تمام سعیم رو میذازم که نصفه رهاش نکنم ولی درعوض بعد از این غیبت طولانی قرار با فیکشن جدید پیشتون برگردم. آپ فیک جدید از سه شنبه ی هفته ی آینده شروع میشه.
متاسفم اگر منتظرتون گذاشتم و امیدوارم فیکشن جدید هم دوست داشته باشید و حمایتش کنید. بیشتر از این وقتتون رو نمی گیرم، بوس بهتون♡🌱.
-☆-—⁺˖°ʚ #Soon ɞ°⁺˖—
┊Fiction - Ominous
┊Couple - ChanBaek ⋆ Hunhan
┊Genre - Mysterious ⋆ Romance ⋆ Angst ⋆ Smut
┊Summary -
«روزها می گذشتند و حاله ی سیاه دورش پر رنگتر و بیش از قبل به کلمه ی نحس نزدیک می شد. روزها می گذشتن و چیزی درونش بیدار می شد. چیزی تاریک و قدرتمند. دیگه حتی خودش هم باورش شده بود که نحسه.
به هر حال، از مرحله ی انکار گذشته بود.»┊Quotes -
-هیچوقت فکر نمی کردم بدن برهنه ام برای یه نفر انقدر مقدس باشه!
دستش رو روی نقاشی بدن برهنه اش کشید.
-تمام وجودت برای من مقدسه بکهیون.
لبخند محوی روی چهره ی کاراگاه جوان پدیدار شد:«می دونی که می تونم ازت بابت دید زدن یواشکی شکایت کنم.»
چانیول قدمی جلو برداشت، بدن قدیسش رو از پشت در آغوش گرفت:«آره؛ و اینم می دونم که همچین کاری نمی کنی چون دید زدنی صورت نگرفته.»
بکهیون بی صدا خندید و اون خنده بدنش رو به لرز شیرینی دعوت کرد.
-پس با این اوصاف، تصویر بدن برهنه ی من بهت الهام شده؟
________________
_____________________
YOU ARE READING
𝐒𝐭𝐚𝐫 𝐛𝐨𝐲𖤐.
Fanfictionمتوقف شده | 𝐒𝐭𝐚𝐫 𝐛𝐨𝐲 خـلاصه؛ «رابطه ی مخفیانه با پارک چانیول حتی در پس سرش هم رویای محو و دست نیافتنی ای بنظر می رسید. با این حال زندگی بکهیون مدتی می شد که حول و محور اون پسر چشم درشت می چرخید. اما سر گذشت علاقه ی ناسنجیده ش به بازیگر مشهور...