P 9

90 11 6
                                    

کره جنوبی"سئول"(خونه‌ی تهیونگ) ساعت 9

با شنیدن صدای الارم گوشیش از روی تخت بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت،کارشو که تموم کرد سیفونو کشید و ابی به سرو صورتش زد،به سمت کمدش رفت و تیشرت مشکی پوشید  دستی به موهاش کشید و با به یاد اوردن پسر خالش که توی اتاق مهمون بود،پاهاشو به سمت اتاقی که جونگ کوک توش بود حرکت داد،با رسیدن به اتاق کوک بدون اینکه در بزنه واردش شد و با دیدن پوزینشی که توش بود نفس تو سینش حبس شد،پسر کوچیکتر در حالی که روی شکم خوابیده بود و به لطف تشک زیرش باسن خوش فرمش برجسته تر از قبل به نظر میرسید،تهیونگ احساس میکرد از دیشب تا الان کنترل چشماشو از دست داده بود،نگاهشو از بوتی پسر گرفت و با چند قدم خودشو بالای سر جونگ کوک رسوند،تهیونگ به این فکر میکرد که وقتی خوابه و جفتک نمیپرونه خیلی قشنگ تر به نظر میرسه،با انگشت شصتش تار موهایی که روی چشمای جونگ کوک بودن و برداشت،  جونگ کوک  کمی توی خواب تکون خورد و تهیونگ انگشتشو برداشت با فکر اینکه  تا الان هم کلی از کاراشون عقب افتادن  محکم پهلوی پسرو گرفت و با شتاب روی کمرش خوابوندش،جونگ کوک با تکون شدیدی که خورد از خواب پرید و با وحشت به تهیونگ که بالای سرش بود خیره شد

"بلند شو وقت کاره"

"چه مرگته برا چی منو هل دادی؟"

تهیونگ از لحن پسر مقابلش جا خورد

"بعد صبحونه باهم کار داریم،بجنب تن لشتو تکون بده"

تهیونگ بعد این حرف روشو از پسر رو به روش گرفت و به سمت اشپزخونه حرکت کرد تا صبحونه رو بچینه،جونگ کوک نفی عمیقی کشید و با بی حالی تمام به سمت سرویس بهداشتی رفت بعد اتمام کارش به سمت آشپزخونه رفت و نگاهی به غذاهای روی میز کرد

"نمیدونستم تو اشپزی مهارت داری"

جونگ کوک با اتمام حرفش پشت صندلی رو‌ روی تهیونگ جا گرفت شروع به خوردن کرد بعد چند دقیقه با شنیدن صدای تهیونگ سرشو بالا گرفت

"چرا از وقتی که همو دیدیم یه جوری رفتار میکنی انگار من با اکست بهت خیانت کردم؟"

جونگ کوک لقمه توی گلوش پرید و شروع کرد سرفه کردن،تهیونگ پوف کلافه ای کشید و براش اب ریخت و داد دستش

"تو چرا فکر میکنی من اینجوری رفتار میکنم؟،من مدلم همینه با کسی که حال نمیکنم اینجوری رفتار میکنم"

تهیونگ از روی صندلی بلند شد و رو به روی جونگ کوک که روی صندلی نشسته بود ایستاد،چشمای گرد جونگ کوک شکاره چشمای وحشی تهیونگ شد و پسر کوچیکتر به این فکر میکرد که چرا اینقد ترسناک بهش زل زده بود. نه اون نباید ضعف نشون میداد.

تهیونگ جونگ کوک و از زیر بازوهاش گرفت و بلندش کرد به سمت کاناپه ی مشکی که رو به روی تلویزیون حرکت کرد،جونگ کوک متعجب از رفتار تهیونگ پرسید

"Stopping time by your side"(Vkook)Where stories live. Discover now