مصاحبه

54 14 2
                                    

ساعت ۷ صبح بود و نور از پنجره اتاق هتل به چشمای امگا میتابید و باعث شد از خواب بیدار شه ولی با بیدار شدنش عطر رایحه الفا زیر بینی اش پیچید بوی خاک باران خورده بود و آرامش زیادی رو به امگا میداد

هنوز گیج بود و کم کم کل دیشب براش یاد اوری شد وقتی یادش اومد چقد بی شرمانه از الفا خواسته به فاکش بده نمیدونست چیکار کنه و چجوری فرار کنه از سئول از آسیا از کره زمینننن از شدت خجالت فقط میخواست فرار کنهههه

تو ذهنش به خودش گفت:چقد خوشتیپه و جذاب واقعا راستکیه؟؟؟

الفا لخت خوابیده بود و موهاش توی صورتش بود و نفس های ارومی میکشید بازوها و بدن ورزیده اش

+هییییین،اگه بیدار شههه چیکار کنم وای باید زودتر برم اگه بیدار شه حتما بهم میگه چقدر ادم کم ارزش و احمقیم که اونجوری هورنی..و فاکککک نه باید زودتر برم

اروم از رو تخت بلند شد اونقد استرس داشت که الفا بیدار نشه فکر میکرد با زل زدن به الفا و اروم لباس پوشیدن میتونه اونو بیدار نکنه و اصلا حواسش نبود که یادش رفته حتی باکسرشو بپوشه

دکمه های پیراهنشم کج بسته بود و اولین دکمه از بالا رو فراموش کرده بود و حالا کل پیراهنش کج بنظر میرسید ولی جالب اینه حتی خودشم متوجه نبود

محض رضای فاک اون الفا اگه بیدار میشد قطعا کلی امگارو سوال پیچ میکرد اونم سوالایی که امگا مطمئن بود واسشون جوابی نداره

اروم درو باز کرد ولی کمی صدا داد تعجب کرد ک الفا حتی تکونم نخورد

+یعنی اینقدر خوابش سنگینه؟

+بمن چه اینکه به نفع منه،بهتره زودتر برم..

اومد بیرون و با سرعت نور در خلا از اون هتل و رستوران دور شد

اسم خیابونم حفظ کرد که دیگه اونورا پیداش نشه

وقتی که دور شد و حالا استرسش از بین رفته بود تیر کشیدن کمرشو حس کرد

+شتتت...مگه چندبار بود که انگار از رو کمرم ی تریلی رد شدهه...لعنت بهشش من هیت بودم اون چش بود

وقتی یادش اومد که تا صبح ۴ بار انجامش دادن

+هینننننن کاندوم گذاشته بود؟؟؟؟وای فاک من هیت بودم،فکر نکنم اونقدر احمق باشه که بدون کاندوم انجامش بده؟؟؟

طوری که یادمه گفت لوب نداریم و با یاد اوری دیشب و اون حجم از جذابیت الفا مثل احمقا نیشخند زد و لب پایینشو گاز گرفت

+هینننن فاک تو نباید خوشت بیاد احمققققق تو باکرگی تو از دست دادییییی

و اون تنها چیزی که بود که داشتمش...

اژانس گرفته بود به سمت خونه جیمین باید مو به مو واسش همچیزو تعریف میکرد

ساعت ۱۳ بعد از ظهر

clumsy omegaWhere stories live. Discover now