عطر یاس

139 21 0
                                    

+اهه شت چرا بدنم اینطوری شده فکر نکنم فقط هیت باشه هرچی بیشتر این رایحه خاک کوفتی میاد من بدتر میشمم واییییی

_ لعنت بهش چرا اینطوری شدمم من فقط ی لیوان اب خوردم چرا از وقتی که رات میشمم بدتر شدم

داخل دستشویی

وقتی تهیونگ وارد دستشویی شد با حجم رایحه بوی گل یاس برخورد که کل فضارو گرفته بود و کنار دیوار امگای پسری تکیه داده بود و دستشو زیر دلش گذاشته بود و صدای ناله های ارومش میومد واقعا اون پسر بود؟یا الهه چیزی محض رضای فاک چطوری اینقد جذاب بود؟پوستش موهاش رایحه اش حتی نفس کشیدنش

تهیونگ نمیدونست چه بلایی سرش اومده فقط میدونست دلش میخاد اون لبای نرم و پفکی پسر رو که واسه جلوگیری از صدای ناله هاش گاز میگرفت زیر دندوناش کبود کنه

جلو تر رفت

_هی امگا رایحه ات نفسمو گرفته عمیقا دلم میخواد ببوسمت..

و کم کم نزدیک تر میشد

حال خودشم خوب نبود چه برسه به اون امگا که انگار از هیت بدتر بود شرایطش

+اهه الفا لطفا بم کمک کن نمیتونم لطفا..هق..درد شکمم زیاده مخصوصا بوی رایحت لطفا...اهه

تهیونگ گیج بود حتی درست نمیفهمید پسر مقابلش چی میگه و جلوتر رفتو و صورت امگارو یا دستاش قاب گرفت و بوسه عمیقی رو شروع کرد

+اومم اهه امم

_فاککک امگا داری دیوونم میکنی

_من لعنتی چم شده فقط اینو میدونم امشب نمیتونم جنتلمن باشم و ازت بگذرم اینجا ی طعمه کوچولو و خوشمزه داریم

+هق..اهه لطفا کمکم‌کن..

پسرو رو دوشش انداخت و از دستشویی اومد بیرون ولی مستقیم پله هارو بالا رفت اون خیلی زیاد به این رستوران اومده بود و میدونست طبقه بالای این رستوران هتل داره

از داخل کتش دلارای زیادی گذاشت رو میز و گفت

_هی پسر بقیشم واسه خودت بردار و زود ی کلید بمن بده ترجیحا اتاقاش عایق باشه و عجله دارم..

پسر هم کاری که ازش خواست و انجام داد و به این فکر میکرد کی حاضره واسه ی شب اتاق توی رستوران این همه پول بده؟!!!

تقدیر و الهه ماه با کوک بد تا کرده بود و با حس رایحه شهوانی مرد الفا اون توی هیت رفته بود هیتی باید دو روز بعد اتفاق میوفتاد

یعنی اگه میدونست زندگیش بعد امشب چقدر عوض میشه حاضر میشد پاشو تو اون رستوران بزاره؟

وارد اتاق شدن و الفا امگارو روی دوشش داشت و همون موقع درو قفل کرد

رفت و امگارو روی تخت انداخت

الفا با دیدن امگای سکسی روبه روش که با چشمای پر از نیاز بهش خیره شده بود خم شد و اروم بدون هیچ عجله ای دکمه های پیراهن پسرو باز میکرد..و بعد شلوار پسرو میخواست با یه حرکت پایین بکشه ولی لعنت به اون شلوار جذب و براق ... با دیدن پاهای سفید و توپر پسر و ران هاش دلش میخواست مزه شو زیر زبون و دندونش حس کنه

clumsy omegaWhere stories live. Discover now