P12: mistake

3 2 2
                                    

پارت دوازدهم: اشتباه

"راجع به غلت خوردن توی اعماق چی میدونی؟
وقتی مغزت بی حس میشه،
میتونی اسمشو یخ زدگی فکری بزاری:) "

*********

این یعنی...
نمیخواست به چیزی ک توی سرش میگذره فک کنه
یعنی اخرین امیدش هم ناامید شده بود؟
تهیونگ... مرده بود؟

بارها نبضشو گرفت ولی چیزی ندید
بارها سرشو روی سینش گذاشت و سعی کرد اروم باشه اما فقط صدای قلب خودش بود ک توی سرش میکوبید

طاقتش برای امشب تموم شده بود
قلبش در حال انفجار بود
تنها نوری ک به تاریکی قلبش تابیده بود دود شد
باید چیکار میکرد؟

تهیونگ رو توی بغلش گرفت
تنش یخ زده بود
به پنهای صورت اشک میریخت ولی سعی میکرد اروم باشه
خنده دار بود
اروم بودن توی اون موقعیت مث پرواز قورباغه هاست

فورا اونو روی تخت گذاشت و با ملافه روی بدنشو پوشوند
باید میرفت دنبال تئو
اون حتما میدونست باید چیکار کنه
اره... تئو همیشه یه جوابی برای مشکلاتش داشت

***

کل مسیر رو دویده بود
بارها زمین خورده بود و زانوهاشو زخمی کرده بود
قفسه سینش درد میکرد و نمیتونست درست نفس بکشه
اما باید تئو رو پیدا میکرد

بعد از اینک وارد اون کوچه اشنا شد، با اخرین رمقی ک براش باقی مونده بود به سمت اون اتاقک قدیمی رفت و درش رو با مشت کوبید

چن بار اینکارو تکرار کرد تا در نهایت تئو با خوابالودگی و چشمایی ک پف کرده بود به جلوی در اومد
با دیدن جانگکوک توی اون وضعیت فورا جدی شد
_به.. کمکت...احتیاج دارم

نفس نفس زنان و با خستگی زمزمه کرد
تئو با شنیدن این حرف موقعیتو درک کرد
دوباره یه مشکل جدید

در خونه رو بست و دست جانگکوک رو گرفت و به سمت خونه کوک طی الارض کردن...

***

+توی احمق کجا بودی ؟

کوک با کلافگی سرتکون داد

_دارم میگم تولد جانگ می بود و اون ازم خواسته بود تا برم

با یاداوری اتفاقات اون شب موهاشو کشید و تند تند سرشو تکون میداد تا اون تصاویر دردناک از جلوی چشمش دور شن

تئو با دیدن این ری اکشن متعجب به دوستش نگاه کرد
کوک حالش خوب بود؟

به سمت فرفری خوابیده رفت و به رد نیشی ک کمرنگ شده بود نگا کرد
داشت درست میدید؟

+کوک...

همونطور ک روی رد زخم دست میکشید
زمزمه وار اسمشو صدا زد

جانگکوک فورا نزدیک شد و به دوستش نگاه کرد

+اون... زندس

تئو نتونست درخشیدن چشمای دوستشو ببینه

^bite wound | زخم نیش^Where stories live. Discover now