صدای بوسهی عمیق و خیسشون، فضای اتاق بزرگ مهمان رو پر کرده بود. تهیونگ با هربار برخورد، عضو بزرگ جونگکوک به پروستاتش، نالههای عمیقِ از روی لذتش رو آزاد میکرد و چشمهاش از شدت خواستن به عقب برگشته بود و مردمکش رو به سفیدی میزد.پشت کمر پسر بزرگتر از شدت چنگهای پر از لذت و درد تهیونگ میسوخت؛ ولی لحظهای دست از ضربه زدن توی سوراخ گرم و تنگ دوستپسرش برنمیداشت. با بیقراری سرعت ضربههاش رو بیشتر و همزمان شروع به مکیدن نیپلهای کرمی رنگ، تهیونگ کرد.
با این کار جونگکوک، صدای نالههای تهیونگ، بلندتر از همیشه به گوش میرسید و این قضیه جونگکوک رو تشویق میکرد تا دوستپسرِ زیباش رو بیشتر به جنون بکشه؛ غافل از پسرکِ عاشقی که پشت در اتاقشون خشک شده و اشکهاش تمام صورتش رو پر کردن.
ساعت ۲ شب که با دیدن کابوسی ترسناک از خواب پریده بود. گلوش از شدت نفسنفسهای زیادی که توی خواب زده بود، خشک شده و سرش درد میکرد. به سختی از روی تختش بلند شد، تا برای خوردن آب و مسکن به آشپزخونه بره، که با شنیدن صدای نالههای مردونهای که از پشت در اتاق مهمان میاومد، یخ زدن پاهاش رو حس کرد؛ دنیا دور سرش میچرخید و انعکاس نالههای پر از شهوت معشوقش مثل زنگی ممتد توی گوشهاش میپیچید. با ضعفی که کل بدنش رو فرا گرفته بود، به سختی با دستش به دیوار راهرو، چنگ انداخت تا مانع افتادن جسم رنجورش بشه.
صدای برخورد بدنها، نالههای مردونهای که نشان از اوج لذت معشوق بیرحمش بود، صدای قیژقیژ تخت و زمزمههای عاشقانهای که حقیقیت تلخ زندگیش رو توی صورتش میکوبیدن، باعث شد که به سختی خودش رو جمع و جور کنه تا با رفتن به اتاقش بیشتر از این نمیره!
پاهای بیجونش دیگه تحمل وزنش رو نداشتن و با رسیدن به اتاقش پشت در سُر خورد. اشکهاش تمام صورتش رو پر کرده بودن؛ هقهقهای معصومانه و بیصداش حتی دل سنگ رو هم آب میکرد. سر دردش تشدید و راه گلوش توسط بغضی چند ساله، کاملاً بسته شده بود. با دستهای لرزونش به گلوش چنگ زد و سعی کرد راه تنفسش رو باز کنه تا از بیاکسیژنی نمیره! هنوز زود بود.... زود بود تا از این دنیا بره؛ اون باید زنده میموند تا مرگ آرزوها و پیامدهای عشق اشتباهش رو میدید و روزی هزار بار میمرد. باید تقاص عاشق هیونگش شدن رو پس میداد! میدونست که این عشق اشتباهه و میخواست با زنده موندن و دیدن هر روز معشوقش کنار دوستپسرش، خودش رو تنبیه کنه.
بعد از گذشت یک ساعت، بالأخره تونست از سر جاش بلند بشه و به سمت لپتاپش بره. باید صداهایی که توی مغزش مدام در حال تکرار بودن رو از سرش بیرون میکرد؛ پس فیلمی که دوسال پیش درست یک هفته قبل از رفتن هیونگش از خودشون در حال فوتبال دستیبازی کردن گرفته بود، رو پلی کرد... به تاج تختش تکیه داد و با گذاشتن هدفون توی گوشهاش، گذاشت صدای مردانه و زیبایی که اسمش رو صدا میزد، جایگزین صدای نالههایی بشه که متعلق به کسی دیگه بود.
YOU ARE READING
Two Sweet Ways ✨
RomanceGenre: Angest، Romance, Full Smut, ThreeSome Couple ⨟KookVkook Writer: Ana عشقی پاک و اصیل که توسط معشوق رد شده حالا بعد از گذشت چند سال و برگشت صاحب قلبش دوباره ریشههای خشکیدهی خودش رو احیا کرده و جوونه میزنه...ولی این بار معشوق تنها نیست...معشو...