بهم سخت نگیر

61 12 2
                                    

مهمونی خسته کننده ای بود و جای خوشحالی بود که بلاخره تموم شد در اتاقش رو بست و بهش تکیه داد چشماشو بست و آهی کشید سر در گم بود چشماشو باز کرد و نگاهی به شیشه ی ویسکی روی میزش انداخت پورخندی زد و کتش رو گوشه ای انداخت و به سمت میز رفت

–سلام دوست قدیمی.

لیوان رو برای خودش پر کرد حتی طمع اون نوشیدنی هم باعث نشد چهره ی شکست خورده اش تغییری بکنه خودش رو روی تخت انداخت نفس عمیقی کشید و چشماشو بست خاطرات به سرعت پشت چشماش نقش بستن

(فلش بک)

+جونگکوک دفترمو بده.

چشمای گرد جیمین داشت از اشک برق میزد اما اوتطرف جونگکوک با تفریح داشت دفتر توی دستش رو تکون میداد انگار نه انگار که اون برای جیمین چقدر ارزشمند بود

–چرا انقده این دفتر برات مهمه که نمیزاری بخونمش تو حق نداری چیزی از من پنهون کنی.

جیمین رو نوک پاهاش ایستاد و سعی کرد دفتر رو از جونگکوک بگیره

+خواهش میکنم اون برام خیلی مهمه.

–اینکه گریه نداره بیا خودت بگیرش خپلو.

جونگکوک چند قدم عقب تر رفت و باعث شد جیمین که رو نوک پاهاش ایستاده بود زمین بخوره با درد سرشو بالا آورد و به جونگکوک که داشت با اخم دفتر رو میخوند نگاه کرد

+نه لطفا تو نباید اونو بخونی جو...جونگکوک.

جونگکوک با خشم دفتر رو محکم بست و اونو از پنجره باز اتاق بیرون انداخت

–مزخرفففف چطور جرئت کردی اینا رو ازم پنهون کنی اون نقاشی یونا بود که چسبونده بودیش بهت گفتم اجازه نداری نقاشیش رو برادرییییی.

جیمین با شوک به دفترش نگاه کرد از پنجره بیرون افتاده بود اون دفتر تنها دوست تنهاییش بود که باهاش حرف میزد لحظات خوب و انگشت شماری که با چند نفر داشت رو ثبت میکرد تا یادش بمونه اونم میتونه مثل بچه های نرمال دیگه دوست داشته باشه و حالا تنها سرگرمیشو هم جونگکوک ازش گرفت

–عااا گریه نکن نمیخوام صدای گریه اتو بشنوم در ضمن فکر یونا رو از سرت بیرون کن وگرنه کل چرت و پرتای عاشقونه ای که در بارش نوشتیو جلوی بچه ها میخونم.

+نه...اینکارو نکن.

–هر کاری بخوام میکنم چهار چشمیِ گردالو.

جونگکوک با حرص پا به زمین کوبید و از اتاق جیمین بیرون رفت چرا باید نقاشی زشت یونا رو میچسبوند تو دفترش اون بهتر از بقیه بچه ها نقاشی میکشید چرا تو اون دفتر مزخزف هیچ اسمی ازش نبود

–احمق بهت نشون میدم.

با دیدن یونا که داشت به سمت اتاق جیمین میرفت از حرکت ایستاد جلو رفت و بازوی یونا رو گرفت

the heirsWhere stories live. Discover now