چندمین باری بود که میخواست توی جاش تکون بخوره اما سنگینی ماهیچه ها و احساس زنگ زدگی استخون هاش بهش اجازه نمیداد با اخم چشماش باز کرد روی تخت خودش بود توی اتاق خودش چی شد که یهو از مهمونی سر از اتاق خودش در آورد؟! این احساس کرختی براش غریب نبود باهاش آشنایی داشت مگه اولین باری بود که از سوزن های آرام بخش استفاده میکنه
–آه من اصلا سلامت روان ندارم چطور قراره یه شرکتو اداره کنم؟.
سرزنش ها و سرکوفت های اول صبح به خودش بود اما چرا باید از سوزن استفاده میکرد چه اتفاقی افتاد اون قرار نبود به یاد نیاره پس خیلی نگرانش نشد و سعی کرد دست و پای فلج شدش رو تکون بده چون کم کم داشت میترسوندش چهره اش رو جمع کرد و آروم توی جاش نشست همون موقع در باز شد و تهیونگ با یه لبخند و سینی صبحونه اومد داخل
+چقدر زود بیدار شدی.
با درموندگی به تهیونگ نگاه کرد
–دست و پامو درست حس نمیکنم ته انگار بهم وزنه وصل کردن.
تهیونگ سینی رو روی تخت گذاشت و کنارش نشست
+چیزی نیست بخاطر آرام بخشته دوزش یکم بالا بود اما فقط همینو داشتی و منم مجبور شدم برای همین تعجب کردم الان بیدار شدی.
تکونی به کتفش داد و چرخوندش
–یه چیزایی تو ذهنم بازی میکنن نزاشتن بخوابم دیشب چی شد مگه.
+وقتی جونگکوک بهت درخواست داد وارد شوک شدی یا بهتر بگم ازش ترسیدی.
جیمین احساس کرد الان از نظر عصاب روان ظرفیت شنیدن ماجرا رو نداره چون هنوز حالش به ثبات نرسیده بود پس از شنیدن ادامه اش امتناع کرد
–بسه خودم بقیه اش رو به یاد میارم.
تهیونگ لقمه ای که گرفته بود رو توی دهنش گذاشت
+خوبه چون مطمعن نبودم که چطور باید برات تعریف کنم.
چشماش گرد شد یعنی چه اتفاقی بود که تهیونگ نمیتونست تعریفش کنه؟!
–نظرم عوض شد همین الان بگو چی شد.
تهیونگ داشت لقمه اش رو قورت میداد که با این حرفش توی گلوش پرید و به سرفه افتاد سریع آبمیوه رو برداشت و ازش خورد تا خودشو از خفگی نجات بده
+هی گفتی خودت یادت میاد.
–اینم گفتم که نظرم عوض شد.
تهیونگ کمی تو جاش جا به جا شد و صداشو صاف کرد
تهیونگ از نگاه کردن به چشمای جیمین طفره میرفت نمیدونست با گفتن حقیقت جیمین چه حالی میشه احتمالا کل روز رو گوشه اتاقش به جیغ زدن میگذرونه+خب ، ممکنه یکم تو خواب شیطنت کرده باشی.
بخاطر حالات تهیونگ یه تای ابروش رو بالا داد و نگاهی به سر تا پاش کرد
YOU ARE READING
the heirs
Short Storyتهیونگ میدونست جونگکوک چیکار کرده بود جیمین رو داغون کرده بود،خرابش کرده بود ، رسما نیستش کرده بود و رفته بود نه! این در مورد یه کراش قدیمی یا یه شکست عشقی کوفتی نبود جیمین قبل از به وجود اومدن عشق یا حتی یه کراش کوچولو شکسته بود جونگکوک اونو شکسته...