جیمین بلند شد که دیگه بره خونه وسایلشو جمع کنه و به سمت خونه پدرش بره شگا که دید جیمین داره بلند میشه اسرار کرد
ش:جیمین شی خوب میتونین به پدرت.ن بگید میایم با من ملاقات کنید اینطوری لازم نیست که پیششون برید
جیمین که دیگه داشت از این همه پا فشاری ناراحت میشد گفت
ج:شما چرا اسرار دارید من پیش پدرم نرم یونگی شی؟
یونگی تعجب کرد نمیدونست چی بگه ولی خب نشون نداد و خیلی عادی گفت
ش:شما بنظر ناراحت میومدین منم گفتم هالا که باهم شریکیم بهتره بهتون کمکی کرده باشم
ج:اون در اون صورته که من. کمکی خاسته باشم الان هم دیگه باید برم شب خوش جیمین تند به سمت ماشین رفت و فرصتی برای حرف زدن تهیونگ.کوک با شوگا ساخت
تهیونگ که دید جیمین رفته نیم نگاهی به کوک انداخت که یعنی الان وقتشه دست بکار شو کوک هم که انگار گرفته باشه ته چی میگه شروع به صحبت کرد
ک:اهم شوگا شی ما یه درخواستی ازتون داشتیم
ش:میشنوم
ک: الان که نمیشه راجبش صحبت کرد اما میتونید فردا ساعت هفت به کافه پیکس بیاید تا باهم راجبش صحبت کنیم ؟
ش: باشه پس فردا ساعت هفت میبینمتون
ت:خیلی ممنون فردا میبینیمتون
و بعد هم بدو بدو رفتم تو ماشین که جیمین رو بیشتر از اینی که هست عصبی نکنن
ش:ازاون پسره جیمین خوشم آمده
جیهوپ :جیمین جدی میگی البته با اون قیافه و استایل بعید نیست اما خیلی دیر بدست میاد
ش:بدستش میارم
هوپی : رام بشو هم نیست
ش:رامش میکنم
هوپی :راستی قضیه بابای جیمین خیلی مشکوک بود پیدا بود هیچ کدومشون راضی نیستنبه رفتن جیمین
ش:آره .. برا همین هی اصرار میکردم که بیاد پیش من
هوپی :اون موقع چی بهت گفتم جونگ کوک و تهیونگ ؟
ش:گفتن یه درخواستی ازم دارن منم گفتم کمکشون میکنم
ج:بدون هیچی کمکشون میکنی؟
اونم تو
ش:منم دلایل خودمو دارم نگران باش
ج:خب دلایلتو بگو ماهم بفهمیم
ش:اینطوری میتونم به جیمین نزدیک بشن برم تو عمارتشون و تسلط بیشتری برای رام کردن جیمین داشته باشم
ج:چند وقت بعدش هم از جیمین خسته میشی مثل بقیه هرزه هات میندازیش دور
ش:جیمین هرزه نیست بعدشم حسم بهم میگه که جیمین فرق داره با بقیه
ج: اوه
ش:پاشو دیگه مخمو خوردی بریم برسیم به کارا
ج:خیلی خب
(ویوی )اون سه نفر تو ماشین
ته و کوک سوار ماشین جیمین شدن توی راه جیمین سکوت عجیبی کرده بود که برای ته و کوک واقعا پشم ریزون.. نه یعنی عجیب بود ولی خب اونا از قوقایی که توی دل جیمین بود بیخبر بودن جیمین داشت با خودش فک میکرد باید بهشون بگه یا نه اگه بهشون بگه جونشون توی خطر نمیفته؟پدر اون حرومزاده تر از چیزی بود که به این بچه های معصوم رحم کنه درسته این دونفر هنوزم برای جیمین کوچیک بودن هنوزم دوتا بچه ی کوچولو با چشمای فوق بزرگ معصوم بودن جیمین حاظر بود از تمام زندگیش بگذره ولی به این خانواده یه چند نفرش آسیبی نرسه اونا رو خیلی دوست داشت توری که بخاطر. خودش نمیخاست باند پدرش رو نابود کنه میدید که اونا هم زیر فشار زور گویی های پدرش دارن جون میدن ولی خب چیزی نمیگفتن این هم بیشتر از همه جیمین رو میچزوند (؟) رشته افکارش با صدای کوکیش پاره شد
ک: جیمینی خوبی ؟
ت:میخای برات خوراکی بخریم حالت خوب شه
ک:با ما صحبت کن میتونیم باهم حلش کنیم
کوک و ته داشتن تا امید میشدن که صدای خش دار جیمین رو شنیدن
ج:کوک ته من قراره یه کار خیلی بزرگی رو انجام بدن که میتونه مارو وارد فصل جدیدی از زندگیمون بکنه ..... به احتمال زیاد من قراره تو این راه آسیب های زیادی ببینم ولی بازم اجازه نمیدم شما رو زیر فشار بزاره میخام بگم .... بگم هرجا دیدید دیگه توان ادامه دادن ندارید از باند برید
کوک و ته فکشون قفل شده بود یعنی جیمینی میخواست به خودش آسیب بزنه تا اون دونفر آسیبی نبینن نمتونست حرکتی نشود بدن از خودشون این همه برای محافظت از جیمین تلاش کرده بودن این همه تلاش کرده بودن تا به چشم جیمین بیان ولی در آخر جیمین اونا رو دوتا بچهی کوچولو میدید حالا دلیل این همه فشرده کار کردن جیمین و کلنجار رفتنش با پدرش که با ته و کوک کاری نداشته باشه رو درک میکردن جیمین بهترین انسانی بود که روی زمین دیده بودن ته و کوک نگاهی پر معنی بهم انداختن نگاهی که فقط خودشون میفهمیدنش بعد چند دقیقه که تازه داشتم به خودشون مسلط میشدن و جیمین هم همینطور ناامید تر از قبل
ج:اگه بخواین همین الان هم میتونین برین من در آینده با مشکلات خیلی زیادی روبرو هم میتونم جینا و رز و سوهو رو هم باهاشون بفرستم یه جزیره کوچیک دارم اطراف آمریکا میتونین برین اونجا و یه زندگی عالی تشکیل بدین ...
و بعد ساکت شد
کوک :تهیونگ بنظرت جیمین مارو اینطوری شناخته ؟
جیمی تعجب کرد نفهمید حرف کوک رو برا همین فقط گوش داد و هواسش به ماشینی بود که خیلی وقته دنبالشونه انگار پدرش فک میکرد که جیمین میخواد فرار کنه خنده داره تلاش کرد به حرف های ته و کوک گوش بده
تهیومگ :کوکی بنظرت تلاش ما این همه مدت الکی بوده
کوک:فک کنم ته یعنی جوجه میگه که ما اون رو زمانی که داخل مشکلات قرقه رها کنیم ؟
ج:چی میگین شما دوتا
تهیو:جیمین ما این همه مدت تلاش نکردیم که آخرش تو تو این موقعیت به ما بگی بریم رد کارمون تا تو توی مشکلاتت غرق شی
کوک :ما رفیق نیمه راه نیستیم جیمین مشکلات تو مشکلات ما هم هست ما هممون توی یه کشتی هستیم چطور فک میکنی ما تورو ول میکینیم؟
ته:واقعا حرفت خنده داره ما همیشه پشتتیم جیمین همیشه
کوک : دیگه ازین حرفا نزن جوجه که ناراحت میشم دفعه بعد
جیمین توی دلش پوزخندی زد میدونست که توی این ماشین یا حتا توی لباس هاشون شنود هست و پدرش داره به تمام حرفاشون گوش میده اون هم میدونست که کوک و ته پشتشن حتا اگه اونا هم میخاستن برن جیمین این اجازه رو نمیداد فقط میخواست به پدرش بگه دور کوک و ته رو خط بکشه نمیتونه اونارو آدم خودش بکنه و مثل بقیه از پشت به جیمین خنجر بزنه و جالب بود که شوکه هم شده بود انتظار همچین حرف هایی رو از اونا نداشت و از طرفیم نمیتونست نقشه رو لو بده پس باید با یه معموریت که پدرش از ش خواسته بود جایگزینش کنه بعدا به طور مختصر یه همه میگفت میخواد چیکار کنه ولی الان نمیتونست چون توی چنگال پدرش بود هر چا میرفت اول پدرش اونجا رو رفته بود باید قوی تر میشد احتمالا دو هفته دیگه قتل عام شروع میشد
ولی برای اینکه کوکی و ته بفهمن که نباید کش پیدا کنه رمزی بهشون گفتم توری که صداش یچیزی میگفت و لباش یه طور دیگه حرکت میکردن یعنی داشت دوچیز رو همزمان باهم میگفتن پس علامت رمزی رو بالا آورد که یعنی انگشت شست و اشاره نشون کوک و ته داد و اون ها هم همون موقع متوجه موضوع شدن
ج:بچه ها انتظار همچین چیزی رو نداشتم نمیدونم چطوری باید از خدا تشکر کنم
ج(داره با شنود گوش میده نقش بازی کنید بعدا بهتون میگم جریان چیه )
کوک :ما همیشه پشتتیم نگران نباش
کوک (بهت اعتماد داریم بعدا تعریف کن ).
تهیونگ :ما از اول تا آخرش با همیم تا ابد هیچوقت بد به دلت راه نده جیمینی
ته:(علاوه بر شنود با ماشین پشت سرمون هم آمار رفت و امدمون رو داره )
کوک :حالا این معموریت پر خطر چیه
کوک (معموریت واقعی این نیست نه ؟)
ج:همون طور که پدر گفت باید بریم و معموریت اف ام رو انجام بدیم
ج:(نه این معموریت نیست این همچنین که باید به مافیای برزیل که خیانت کرده حمله کنیم )
بعد از چند دقیقه رسیدن جیمین زود پیاده شد و همراهش ته و کوک هم پیاده شدن جیمین رفت داخل خونه و بعد به اتاقش رفت یه تیشرت سفیدنازک رو پوشید همراه با یه شلوار سفید(پدرش بهش گفته این هارو بپوشه )میدونست که توی اتاقش هیچ دوربین یا شونودی وجود نداره پس راحت حرف زد
ج:توی این یک هفته ای که من نیستم هواستون به همچی باشه نزارین دشمن از نبود من استفاده کنه و باندشو بکشه بلا فهمیدین
ته کوک :بله !
ج:خوبه از رز و جینا و جک هم معزرت بخواین از طرف من که باهاشون صحبت نکردم و خداحافظی نکردم و در آخر (رفت جلو ته و کوک رو پوشینو هاشون رو بوسید و بقلشون کرد )مراقب خودتون باشید نزاریددکسی اذیتتون کنه اگه کسی چیزی بهتون گفت از همین الان بگم اجازه کشتن برای همچین کسایی لازم نیست فقط نزارین اذیت شین
ته کوک که از بوس و بغل جیمین خوشحال بودن و هم ناراحت نمی دونستن چیکار کنن
ВЫ ЧИТАЕТЕ
پرواز
Боевикخب سلام بچه ها خلاصه فیک (جیمین رو همه میشناسند اون مدیر شرکت دیااکو یکی از معروف ترین شرکت هاست به نظر مردم جیمین یه فرشته ی تمام عیار و ع که بخاطر گذشته تاریکش به این تبدیل شده حالا گذشته جیمین چی بوده یا اینکه قراره با چه مشکلاتی در آینده روبرو...
