{و وقتی تمام تنم میگریست ،کسی چشمان. اشیکنم را ندید.... }
پارت غمگینه پس حتما آهنگ غم انگیز هم بزارید تا فضا رو درک کنید
شاید بعداً خودم گفتم بهتون آهنگ رو
___________________
دستشو روی چشماش گذاشته بود و سعی میکرد ناله ای از درد نکنه......
معلوم نبود پاش چی شده که آونقدر درد میکرد اون دکترم کم نمیذاشت ،هی دردشو بیشتر میکرد و کاری میکرد ناخودآگاه دستش مشت بشه ،
تهیونگ و جونگ کوک کنارش نشسته بودن و تهیونگ دست راستشو گرفته بود ،انگار میخاست بگه که ما همه پیشتیم ..... رز و جینا با چشمای اشکی به جیمین نگاه میکردن
و این شوگا بود که تعجب کرده بود اما نشون میداد به شدت توی فکر بود و سوالاتی مثل
*چه اتفاقی براش افتاده ؟این آثار شکنجه مال چیه ؟مگه نگفته بود میره پیش پدرش پس چرا زخمی برگشته ؟چرا آونقدر درد میکشه ؟یعنی کی این کارو باهاش کرده ؟اگر پیداش کنم جرش میدم !چرا من دارم اهمیت میدم به این پسر ؟*توی مغزش رژه میرفتن و باعث میشدن هر لحظه اخماش بیشتر توی هم بره.... جک هم رفته بود برای جیمین یه چیز مغوی درست کنه ......
خون زیادی ازش رفته بود و همه رو نگران میکرد حتا اون دکتری که با دستای لرزون داشت زخمشو زد عفونی میکرد ،......
بعد از چند دقیقه دکتر پاند رو چند دور، دور پای جیمین (که بسیار بدتر از زخمای دیگش بود )دور داد و بعد محکم بسته ش که باعث شد ناله کوچیکی از لب های جیمین فرار کنه ...این باعث شد تا همه بیشتر نگران بشن ،بلخره اشکی از چشمای اون دو دختر ریخت ....جیمین مثل پدرشون بود با اینکه
اختلاف سنی زیادی نداشتن اما اون پسر آنقدر از همشون حمایت کرده بود و مثل یه عضوی از خانواده توی سختیا کنارشون بود که یه حس خاصی از محبت و صمیمیت بینشون بود.........
حسی که معمولا بچه ها ..............
به پدرشون داشتن ، طوری که دلشون نمیخاست یه خار توی پای جیمین بره
جیمین هیچوقت بهشون دروغ نمیگفت ..... وقتی هم که درد داشت و اون ها جویای حالش میشدن سکوت میکرد چون
نمیخاست به زبون بیاره که چقدر درد داره ....این اخلاقش رو همه میدونستن حتا دشمن هاش اما ..... الان رز و جینا نیاز داشتن که جیمین به دروغ هم که شده بهشون( بگه حالش خوبه) ..... البته نه فقط رز و جینا تمام افراد حاظر در اتاق ،،،،،،،،،،
بلاخره کار دکتر تمام شد
دکتر :تموم شد اقای پارک
همه بهش زل زدن تا توضیح بده
دکتر که نگاهشون رو دید تصمیم گرفت توضیح بده
دکتر :قسمت هایی که سوخته بود رو پماد زدم و شیشه های ریزی که داخل گوشت پاتون فرو رفته بودن رو درآوردم .....یه قسمت هایی از پاتون بریدگی داشت که بزرگ بودن پس بخیه زدم آخر سر هم اسپره بی حس کننده زدم تا کمی از دردش کم بشه .
جیمین با صدای خش داری گفت
ج:ممنون ..... میتونی بری
دکتر از خدا خواسته تند تند جمع جور کرد و رفت .....سکوت مزاحمی بینشون برقرار بود با اینکه جیمین مشکلی نداشت و داشت لذت میبرد اما بخاطر بقیه هم که شده لب باز کرد
ج:حرفی که دارید رو بزنید .....•
تهیونگ:منظورت چیه هیونگ ؟
جیمین نگاهی به تهیونگ کرد و بعد به بقیه نگاه کرد
ج:الان توی اتاقم جمع شدید ....همه ساکتید ...منتظر یه حرف از منید تا با اِدامش حرف خودتون رو بزنید ..... همین الان بگیدش.
یونگی که دید فرصت خوبی برای سوالش هست سوالشو پرسید
ی:چه اتفاقی برات افتاده ؟
جیمین نگاهی به یونگی انداخت .......
و بعد به سقف خیره شد ....
اونجا که بود تصمیم گرفته بود که زیاد به یونگی سخت نگیره و باهاش صمیمی بشه .....بهرهال راهی که می خاست بره پیچ و خم زیادی داشت و به یه حامی بزرگ نیاز داشت ..
کی بهتر از یونگی
خاست جوابشو بده که
تهیونگ:هیونگ اگه راحت نیستی نگو
زر میزد داشت میمرد که بفهمه چخبره، اونا هم هیچی از خانواده جیمین نمیدونستن
YOU ARE READING
پرواز
Actionخب سلام بچه ها خلاصه فیک (جیمین رو همه میشناسند اون مدیر شرکت دیااکو یکی از معروف ترین شرکت هاست به نظر مردم جیمین یه فرشته ی تمام عیار و ع که بخاطر گذشته تاریکش به این تبدیل شده حالا گذشته جیمین چی بوده یا اینکه قراره با چه مشکلاتی در آینده روبرو...
