🫸🤛پارت یک 🤜🫷

236 14 30
                                        

(جیمین ویوی)
از صبح سرش درد میکرد و تیر می‌کشید توری که نمیتونست حالت چهره رو درست کنه
داخل اتاق کارش نوشته بود و برگه هارو امضا میکرد کت کسی در زد و وارد شد
جوک کوک بود
کوک :سلام رعیس چه خب....مینی حالت خوبه ؟
کوک نگران به سمتش رفت و از پرسید در جواب جیمین گفت
ج:نه.... سرم خیلی درد می‌کنه این برگه خام تمومی ندارن عصر باید به پدر هم سر بزنم
ک :اوه خب الان برات یه قرص میارم فقط میخای تنها بری؟
ج : مجبورم
کوک که حالا ناراحت شده بود میدونست باید به تهیونگ هم خبر بده جیمین که دید کوک نارحت شده گفت
ج:حالاا چرا ناراحت شدی خرگوشک
ک: خب دوست ندارم تنها بری پیش پدرت می‌دونی که به اون آدم نمیشه اعتماد کرد
جیمین با فهمیدن حرف کوک لبخند از رو لبش رفت و به فکر فرو رفت کوک که اینو دید سعی کرد گندی که زده رو درست کنه ولی نمیدونست چی باید بگه
ک :راستی اومدم بهت بگم که با تهیونگ و بچه ها برنامه ریختیم که امشب بریم بیرون
ج:اوه فکر خوبیه بعد مدت ها باهم بریم بیرون
ک:پس این یعنی میای ؟
ج:معلومه من همیشه پایه همه چیزم
ک:اوه متمعنی من که اینطور فک نمیکنم جوجه
ج:هی من همیشه پ.... سبر کن چی گفتی من جوجه نیسیتمممم
جونکوک خندان فرار کرد تا آتیش خشم جیمین بهش نخوره
ج:ایشششش هی به من میگن جوجه جوجه من جوجه نیستم که ...حالا شبو چیکار کنم
داشت فکر میکرد که کسی بدون در زدن وارد شد و تند قرصی گذاشت رو میز و فرار کرد و اون کسی نیست جز جونگ کوک این باعث شد لبخندی روی لب های جیمین بیاد و کلن شب رو فراموش کنه
چند ساعت گذشت و حالا ساعت هفت بود
جیمین نگاهی به ساعت کرد با بیاد آوردن اینکه باد بره پیش پدرش دوباره ناراحت شد
بلند شد و از اتاقش بیرون رفت که تهیونگ و جونگ کوک رو دید پیششون رفت
ج:سلام ته
ت :سلام جیمین خسته نباشی نگران نباش نصف کاای شرکت رو کردم تا بهت فشار نیاد
ج:وایی مرسیییی نمی‌دونم اگه تورو نداشتم چیکار میکردم
جیمین بدون اینکه متوجه باشه این حرف رو زد و متوجه پروانه های داخل دل تهیونگ نشد که چطور پرواز میکنن یا جونگ کوکی که داشت حسودی میکرد نشد
ک:هی من کارای عمق رو راست ریس کردم از منم تعریف کن خب
ج:خخخخخخ ناارحت نشو خرگوشک تو و تهیونگ رو نمی‌دونم اگه نداشتم باید چیکار میکردم واقعا
ک:من که از یه جوجه ناراحت نمیشم نگران نباش
ج:هیییییی من جوجه نیستم
تهتهیونگ که داشت تا اون موقع به اون دوتا میخیندید گفت
ته :چیم داره دیرت میشه
ج:اوه (رفتن لبخند از لب )آره دیگه باید برم
کوک و ته وقتی دیدن جیمین گرفته شد باهم گفتن
ت ک :خب پس تو رستوران میبینمت بایی
ج :خخخخخ آره خخ آره پس من رفتم
به بچه ها پشت کرد و رفت توی آسانسور و طبقه ی پارکینگ رو زد ..از آسانسور آمد بیرون و به سمت ماشینش رفت در باز کرد و داخلش نشست از پارکینگ امد بیرون و به سمت عمارت پدرش رفت جلوی پارکینگ ماشین رو نگه داشت یه بوق زد تا نگهبان درو براش باز کنه و وقتی درو باز کرد رفت
داخل و ماشینش رو کنار ماشین هاییی پدرش پارک کرد .پیاده شد و رفت داخل آسانسور دکمه سه رو زد یکم بعد رفت داخل پدرش رو دید که یه گیلاس دستشه و داره میخوره و روی یک مبل نشسته به سمتش رفت و گفت
ج:وقت بخیر پدر
پ :دیر کردی
ج:متاسفم سعی میکنم دفعه بعد زودتر بیام پ :تو همیشه دیر می‌کنی نکنه همیشه قبل از اینکه بیای میری پی هرزه بازیاااااااتتتتت
جمله آخر رو جوری داد زد که جیمین حس کرد الانه که از گوشش خون بیاد ولی فقط مات به پدرش نگاه میکرد هرزه بازیات ؟این یکی جدید بود براش
پ:لال شدی
ج:خیر
پ :پس چرا جواب نمیدییی
ج :کارای شرکت رو انجام میدادم
پ:اوه و انتظار داری باور کنم
.......
پ :گفتم بیای چون نرفتی خانواده ی لی رو به قتل برسونی چرا ماری که گفتم رو انجام ندادی
ج:.... من نمیتونم کسایی که بچه دارند رو بکشم
پ :تو ... میری و اونا رو می‌کشی ورگرنه میزی اتاق بازی به مدت یه هفته
ج:چ چی
جیمین از اون اتاق وحشت داشت چون داخل اون اتاق به روش های مختلف پدرش بهش تجاوز و اون رو شکنجه میکرد هیچ دلش نمی‌خواست بره ولی اون خانواده دوست جیمین بودن و بچه هم داشتن پس نمی تونست بره و اونارو بکشه تا خواست بگه نه پدرش گفت
پ :تا فردا وقت داری جواب بدی حالا هم مرخصی
جیمین به رسم خم شد و دست پدرش رو بوسید
و بیرون رفت نه نه اون نمیتونست دوستاشو بکشه از طرفی هم نمیتونست بره اتاق بازی
سوار ماشینش شد و بیرون رفت باید خودشو خالی میکرد تو راه به جونگ کوک زنگ زد که جواب داد
ک :بله جوجه
ج :جونگوک امشب من نمیام خودتون برید
جونگ کوک از صدای جدی جیمین لحظه ای جاخورد فهمید الان وقت شوخی نیست ولی نمیتونست چیزی نپورسه و جیمین رو همینجوری ول کنه
ک:جیمین چیزی شده
ج:نه امشب نمیتونم بیام بیرون
ک:ولی ..‌
ج:گفتممممم نمیتونمممممم بیااااامممممم
کوک خشک شده بود نمیدونست چیکار کنه جیمین همچین مواقعی یا باید به خودش آسیب میزد یا ینفر دیگه الان کشی نبود پس میخاست به خودش آسیب بزنه جیمین که قعط کرد به سمت تهیونگ رفت
ک:تهیونگ تهیونگ
ت:بله چیشده
ک: جیمین خیلی عصبانیه
ت:خب
ک:احتمالا میخواد به خودش آسیب بزنه
ت:اوه خوب حالا چیکار باید بکنیم
ک:باید بریم دن.....
نتونست حرفشو کامل کنه چون ماشین جیمین ازو جلوی ته و کوک مثل موشک رد شد
ت:کوک اوضاع خیلی خیطه تند باش. سوار ماشین شو
سوار ماشین شدن و ته تند گازداد تا به ماشین جیمین برسن ولی هرچی گاز میداد بهش نمی‌رسید تا اینکه روی ۱۶۰تا به جیمین رسید و بازم نمیتونست بهش نزدیک بشه چون جیمین خیلی تند داشت می‌رفت تا اینکه .........ادامه دارد

🙂(هرچی گفتید خودتونین )

پرواز Onde histórias criam vida. Descubra agora