🫷🫂پارت چهار 🫂🫸

143 14 24
                                        


داخل کلاب نشسته بودن این کلاب دو طبقه بود و طبقه افراد خاص مثل :مافیاها که اصلی ترینشون بود و و.....طبقه پایین برای افراد ادی بود از طرفی هم پایین میرقصیدن ولی بالا فقط الکل میخوردن
سه نفرشچن نشسته بودن سفارش هاشون رو داده بودن و منتظر بودن که براشون بیارن جیمین خیلی آروم نشسته بود اینو دیگه همه میدونستن که یعنی یا خیلی وحشتناک عصبیه یا اینکه آرامش قبل طوفانه که آرامش قبل طوفان بیشتر بهش میخورد .جیمین داشت به این فکر میکرد که چرا داخل یه خانواده عادی یه دنیا نیومد چرا زندگی هم باهاش دشمنه
جیمین کلا آدم مستقلی بود و اینکه بخاد زیر سلطه کسی باشه و برای منفعت اون کار انجام بده یکم دور از انتظار بود اما دیگه  وقتش بود دیگه فصل زندگی پدرش باید تمام میشد باید خودش رو نجات میداد و از همه مهم تر اعطای گروهشو نمیتونست ریسک کنه که اگه پدرش اونو نابود کنه قراره چه بلایی سر اونا بیاد پس باید تمومش میکرد و البته آماده هم بود ۲۰۰۰۰نینجا و ۱۰۰۰تا هم سرباز داشت می‌تونست با ارتش پدرش مقاله کنه ولی فعلا کسی چیزی نمیدونست سنگینی نگاهی رو روی خودش حس میکرد سرش رو  برگردوند و دید مردی بهش خیره شده خب بخاد اعطراف بکنه مرد جذابی بود ولی جیمین همیشه استریت بوده و هست ولی اگه کی بود حتما اون مرد رو برای خودش تور میکرد و البته که اون مرد خیلی آشنا میومد ولی هرچی فک میکرد بیشتر سردرگم میشد رشته افکارش با آمدن بارمن پاره شد متوجه شد که اون که چند دقیقست که داره به اون مرد نگاه می‌کنه و اون مرد هم همینطور نوشیدنی هاشون رو گرفتن

جیمین داشت به این فکر میکرد که چرا داخل یه خانواده عادی یه دنیا نیومد چرا زندگی هم باهاش دشمنه جیمین کلا آدم مستقلی بود و اینکه بخاد زیر سلطه کسی باشه و برای منفعت اون کار انجام بده یکم دور از انتظار بود اما دیگه  وقتش بود دیگه فصل زندگی پدرش باید...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

عرق جیمینی

کوکتل عرق تهیونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوکتل عرق تهیونگ

کوکتل عرق تهیونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

و کوکتل کوک

د

اشت میخورد که احساس کرد کسی بالا ی سر ایستاده سرش رو بلند کرد و همون مرد رو به همراه دوستش دید الان متوجه زخم روی چشم مرد شد که هزار برابر جذاب ترش کرده بود
مرد :میتونیم کارتون بشینیم ؟
ج:بله بشینید
مرد دوم :ممنون
رفتن و نشستن مرد دوم پیش کوک و ته نشیت و مرد اول روبروی چیم نشست
همینطور
ج:معرفی نمیکنید ؟
ش:بله من شوگا هستم
جی:منم جیهوپ هستم
ج:منم جیمینم و ایشون جونگوک و هیونگ هستن
ش:از آشناییتون خوشحالم
ج:همچنین
ش:البته بهتره ما همددیگرو بدون چیز پنهانی بشناسیم درست نمی‌گم جی ام ؟
تهیونگ و کوک همینطور تو شوک به اون مرد شوگا نام نگاه میکردن جیمین هم شوکه شده بود ولی صورتشو با یه اخم حفظ کرده بود
ج:درسته ولی بهتر نیست که منظورتون رو واضح بیان کنید ؟
ش:منظور خاصی نداشتم  خاستم بدون چیز پنهانی باهم آشنا شویم البته که شما همین الانشم منو میشناسید
ج:نه نمی‌شناسم
کوک و ته و جیهوپ از این همه رک بودن جیمین پشماشون ریخته بود
ولی شوگا انگار منتظر همین بود
ش:برای همینه که میگم باهم آشنا شویم من رئیس مافیای قاچاق هستم و لقبم هم شوگا هست
ج:شما وقتی اسم منو میدونید یعنی کاملا منو میشناسید پس احتیاجی به معرفی بیشتر نیست ولی بهتره شما هم اسم واقعیتون رو بگید
ش:شما که بهتر میدونید تو کار ما گفتن اسممون خوب نیست
ج:بله ولی  اون مال قبل از این بود که شما اسم واقعی منو بدونید
ش :یونگی مین یونگی
ج:آها (قلپی از عرق خورد )
نگاهی به کوک و جیهوپ و تهیونگ انداخت که داشتن با تعجب نگاش میکردن
جیمین هم با اخم نگاشون کرد که یعنی چتونه و اونا نگاهشون رو ازش برداشتن
ج:نفس عمیق )خب شما که بی دلیل نیومدید
ش:درسته می‌خواستیم باهم یه معامله ای بکنیم
ج:می‌شنوم
ش(پوزخند نامحسوس ) سه تا کامیون اسلحه سر مرز هست
ج:و در اضاش
ش:دو تا کامیون مواد میخام
جیمین یکم فکر کرد برای حمله به پدرش به اسلحه نیاز داشت و مواد هم به اندازه چهار تا تن داشت می‌تونست بهش بده
ج:خیلی خب احتمالا از الان به بعد زیاد ببینمتون
ش:البته جیمین شی برای فردا چطوره ببینمتون
جیمین به وضوح گرفته شد
ج:متاسفانه من تا یه هفته. یکه نیستم (لبخند )ولی هفته دیگه میتونیم برنامه هارو اکی کنیم
ش:بله  خودمون بریم بالا سرشون بهتره تا افرادمون رو بفرستیم
شوگا همشون رو زیر نظر داشت انگار اون دونفر هم راضی نبودن ولی مگه قرار بود چه اتفاقی بیفته که اینطوری گرفته بودن
ش:جیمین شی شما قراره تو این هفته جایی برید
جیمین لحظه ای از پرویی مرد ماتش برد و هم از حاضر جوابیش ولی ضاهر خودشو حفظ کرد سعی کرد بدون بهث بیش بره
ج:بله .. قراره پیش پدرم برم
ش:بنظر زیاد راضی نمیاین
ج:اینطوره
ش:میتونید به پدرتون بگید که با من سر مرز می‌رید تا اسلحه محموله تحویل بگیرید
ج:بعد اگر پرسید اون نفر کیه چه جواب باید بهش بدم ؟
ش:ححححح اوه شما منو هنوز نشناختین ؟
ج:خیر
ش:پس بهتره معرفی کنم من فرمانده مافیای قاچاق هستم
ج:ممنون الان متوجه شدم که شما کی هستید ولی نه این قرار داد برای منه نه پدرم
بهتره همه کارا سر اصولش پیش بره
ش:اگه شما اینطور میگید پس حتما بهتره

ته و کوک فقط به یچیز فکر میکردن اینکه از این مرد کمک بگیرن تا خانواده لی رو بکشن البته برای دختره هم فکر کردن که چیکارش کنن طبق تحقیق هایی که از اون خوانواده بدست آوردن فهمیدن که دختر تا حالا دوبار از خونه فرار کرده و اصلا از خانواده راضی نیست همسایه ها هم بعضی وقتا صدای کتک کاری می‌شنیددن که یعنی اونا رو دخترشچن دست بلند میکردن و همه همه باعث شد که اونا اون دخترو بیارن پیش خودشون حتا با نامجون هم صحبت کردن و نامجون هم تو نقشه کمکشون کرده پس باید طوری جلوش بدن که یه مافیای تازه وارد خانواده لی رو کشتهو بعد با جیمین میرم اتقام بگیرن بعدش همه باید یکم مدرک جعل کنن یه گروه رو خر کنن تا اینکارو انجام بده چه کسی بهتر از فرمانده مافیای قاچاق می‌تونه چنین کسی رو براشون پیدا بکنه
جیمین بلند شد که
ادامه دارد .........
بای بای

پرواز Where stories live. Discover now