𝐏𝐚𝐫𝐭 16

1.1K 268 144
                                    

« قبل از شروع پارت ووت و کامنت یادتون نره 🌊🐚 »

" تب عصبیه. یکم دارو و سرم بهش میدم حالش خوب میشه ولی باید امروز مراقبش باشید تشنج نکنه. "

دومنیکو سری تکون داد و نگاهش رو روی چشم‌های نیمه باز تهیونگ نگه داشت. صورتش قرمز شده بود و قطره‌های ریز عرق روی پیشونیش دیده می‌شد.

" نمی‌خوام خیلی دارو بخوره. قرص و دارو با معده‌اش نمیسازه. "

یادش بود آخرین باری که تهیونگ سردرد داشت و بهش دارو داده بود، تا خود صبح بالا آورد و کل روز بعد معده درد کشیده بود.

نمی‌فهمید چرا از قدرتش برای بهتر شدن خودش استفاده نمیکنه؟! چرا میتونه حال دیگران رو خوب کنه ولی نمیتونه درد خودش رو از بین ببره.

" سرم بزنه بهتره ولی به جای قرص یه شربت گیاهی براش مینویسم. الان همراهم نیست بگیرید بخوره بهتر میشه ولی حواستون بهش باشه‌. "

دومنیکو دوباره سری تکون داد و به تخت نزدیک‌تر شد. دست روی پیشونی داغ پسر گذاشت که تهیونگ صورتش رو بیشتر به طرف دستش متمایل کرد.

پزشک سوزن سرم رو وارد رگ دستش کرد که تهیونگ ناخودآگاه دستش رو عقب کشید و سوزن دستش رو زخمی کرد.

دومنیکو اخمو دست مرد رو پس زد و خودش مچ پسر رو نگه داشت. با احتیاط خون روی دستش رو پاک کرد چسب زخمی روی خراش دستش زد.

" آروم، باید اونو بهت وصل کنه که حالت بهتر بشه. "

تهیونگ بی جون سری به دو طرف تکون داد و بدنش رو بیشتر عقب کشید. خاطره نه چندان دوری از سوزنی که بارها داخل گردنش فرو رفته بود، جلوی چشم‌هاش رژه می‌رفت و شاید دومنیکو هم متوجه علت ترسش شد که دستش رو گرفت و با احتیاط زمزمه کرد " قرار نیست بذارم آسیبی ببینی ماهی کوچولو؛ فقط یکم تحملش کن. "

تهیونگ چشم‌هاش رو بست و تن لرزونش رو به دست مرد سپرد. حتی خودش هم متوجه نشد چرا به اون آدم اعتماد کرد و گذاشت سوزن نازک داخل رگ دست سالمش فرو بره.

لبش رو گزید و بدنش رو بیشتر منقبض کرد. سردی مایعی رو داخل رگش حس کرد و لرزی از تنش گذشت. کل دست راستش سرد شده بود در حالی که بدنش از تب می‌سوخت، دندون‌هاش از سرما به هم می‌خورد.

چند ساعت بعد از تموم شدن سرم، تهیونگ داروی تجویز شده دکتر رو خورده بود و تبش تا حدودی پایین اومده بود.

دومنیکو هنوز کنار تختش نشسته بود و با آروم‌ترین لحن ممکن با تلفن صحبت می‌کرد.

" سهام دارا تا نیم ساعت دیگه می‌رسند. چقدر تا رسیدنتون معطلشون کنم؟! "

" من نمیتونم بیام. "

چند لحظه‌ای طول کشید تا صدای مردی که دست راستش حساب می‌شد از پشت تلفن دوباره به گوشش برسه و این بار متوجه راه رفتنش حین صحبت کردن شده بود.

NIGHT HUNTER - KOOKVWhere stories live. Discover now