سلوومم بروبچ اینم از این قسمت نقش من تو این داستان تموم می شه دیگه نمی پرم وسط حرف هری و مدولاین دوستون دارم بااای
*************
هری:عشقم باران می خوای بری نیویورک ولسه خرید؟
من:واسه چی هری جووون؟
هری:همین جوری بیا این بلیط لندن به نیو یورک
من:باشه عجقم شماره حسابتو می دونم کارتتو بده.
هری:باشه هرچی دلت خواست بخر
من:باشههه بووووووس بای دلم تنگ می شه مواظب خودت باش یه وقت دخترا نریزن سرت شل و پلت کنن راستی قبل از خواب جیشتو بکن باشه مامی
هری:عزیزم 22سالمه دیگه انگار داری با بچه ت که 1سالشه حرف می زنی تو هم مواظب خودت باش بای
*
*
*
*
*
*
*
*
*
هری:فرستادمش نیویورک تا آخر داستان نمی آد.
مدولاین:باشه شروع کنیم
هری:باشه
مدولاین:اهم اهم
هری:عزیزم با من بیا
مد:کجا؟
هری:سوپرایزه
د.د.هری:
خیلی لبخندش شیرینه می تونم کل عمرم به اون صورت زیبا و بی نقصش نگاه کنم نمی دونستم انقدر سوپرایز دوس داره هیچ وقت واسش قدیمی نمی شه اون چشمای خوشگلش برق می زنه.
د.د.مد:
هری دستمو گرفت و باهم داشتیم قدم می زدیم اونجا خیلی تاریک و خلوت بود من دختر شجاعیم ولی حق بدید بترسم من و یه پسر جوون که نمی شناسمش تنها ولی بهش می آد پسر بدی نباشه.
یه5دقیقه ای راه رفتیم که هری گفت:رسیدیم
من گفتم:واو این جا خیلی ....
هری لنگشتشو گذاشت رو لبم و گفت:شششششش
این جا واسه تو
من:چییییی:؟؟؟؟؟
هری:این خونه رو به اسم تو زدم
من در کما به سر می بردم که یه دفعه صدای یه خانومی رو شنیدم
خانوم:سلام خانوم من کندال هستم
هری یه پوزخند زد و گفت:مد انقدر بی ادب نبودی کندال سلام کرد.
مد:سلام ببخشید شما؟؟
کندال:من خدمتکار شخصی شما هستم آقا منو استخدام کردند
YOU ARE READING
Im a girl
Fanfictionاین داستان درباره ی یه دختره بدبخت فرانسویه به اسم مدولاین اون تو سن 14 سالگی مادر و پدر خودشو تو یه تصادف از دست داده و الان تنها تو لندن یه شهر غریب زندگی میکنه و علاوه بر این مسئولیت دو تا بچه کوچیک تر هم داره که برادراشن اون تو یه شرکت کار میکن...