Part 23

6.1K 1K 248
                                    

12 فبريه

بعد از روزايى كه هرى لويى رو ناديده ميگرفت، بالاخره به لويى زنگ زد و گفت اگه ميتونه بره خونش. لويى شوك شده بود اما به هرى گفت كه ميتونه بياد، استرس گرفت وقتى ياد اخرين بارى افتاد كه رفتن بيرون. لويى داشت به هرى زمان ميداد تا فكر كنه، اون پسر بدون هيچ هشدارى بوسيدش. اون كنجكاو بود كه چرا هرى بوسيدش، چرا بعد از بوسه گريه كرد.

لويى نميخواست اميدشو از دست بده.

اون وقت داشت كه راجب اتفاقى كه افتاد فكر كنه، اين مشخص بود كه اون يه حسايى نسبت به هرى داشت، اون ميخواست به طور رمانتيك با هرى باشه. اين به اين معنى نيست كه لويى ميذاره اين اتفاق بيفته، اون نميتونه به كسى علاقه داشته باشه كه دوسش نداره.

لويى هميشه تو پيدا كردن يه پسر كه درست باهاش رفتار كنه و واقعا دوسش باشته باشه يه شانس وحشتناك داشت. رايان يه عوضى بود، اون فقط از لويى سكس ميخواست و نايل فقط براى راحتى ازش استفاده كرد، اون حتى گى هم نبود. نايل ميخواست با يكى باشه تا احساس راحتى كنه و دوست دختر قبليش رو برگردونه.

اون ميدونست هرى مثل اونا نيست، هرى به لويى اهميت ميداد اما شايدم هرى هم فقط ميخواست احساس راحتى كنه. لويى يه رابطه ديگه نميخواد كه باز خراب شه، و نگران اين بود كه هرى چى داره كه بگه.

قلب لويى وايساد وقتى صداى زنگ در رو شنيد، اون زود از رو مبل بلند شد و به در نزديك شد. دستگيره سرد درو پيچوند و درو باز كرد، هريو ديد كه يه عالم لباس پيچيده بود دور خودش.

اون هيچى نگفت، فقط اجازه داد هرى كه داشت ميلرزيد بياد تو. اون درو بست و به هرى كمك كرد كه ژاكتش رو دربياره.

"سرده؟" لويى پرسيد، تو صداش پر از وحشت بود. بيشتر مردم فكرشم نميكنن كه لويى يه آدم ترسو باشه، اما اون هميشه نميتونه يه ماسك قوى رو صورتش داشته باشه.

"آره."

هرى كلاه و شالگردنش رو درآورد، تو دستش چيزاشو نگه داشت وقتى با لويى به سمت هال حركت كرد. اون وسايلشو گذاشت بغل دستش رو مبل، لويى هم نشست و كنترلو گرفت دستش و تلويزيون رو روشن كرد.

"داشتى 'سابمارين' نگاه ميكردى؟" هرى پرسيد، به سيدى اى كه رو ميز قهوه بود خيره شد.

"آره. فيلم منو آروم ميكنه."

"من متاسفم" هرى گفت، اخم كرد.

"من باعث شدم استرس بگيرى" هرى ادامه داد اما لويى سرشو تكون داد، آره هرى باعث شد استرس بگيره اما اين تقصير خودش بود كه بيش از حد فكر ميكنه.

"نه... من فقط، به جواب احتياج دارم فقط همين" لويى به هرى گفت، صداش گرفت و باعث شد هرى با دستاش بازى كنه.

"من گيجت كردم."

"آره... اول، چه اتفاقى با هدر افتاد؟" لويى احتياج داره راجب هدر بدونه، اگه هرى واقعا ميخواد همه چيو درست كنه. شايد هرى اون روز فقط خسته بود، گيج بود و پر شده بود از احساسات.

Sin (persian translation)Where stories live. Discover now