11th Melody

286 30 3
                                    

صبح که ملودی بیدار شد خبری از لوهان نبود. تصمیم گرفت به یوعه سر بزنه و حالشو بپرسه

جلوی در اتاقا ایستاده بود.

ملودی: وای یادم رفته کی به کیه :(

همونطور که داشت فکر میکرد کدوم اتاق مال یوعه ست یکی از پشت دستشو روی شونه ی ملودی گذاشت. ملودی برگشت

الن: صبح بخیر.

ملودی: صبح بخیر الن.

الن: چی شده؟ گم شدی؟

ملودی: نه بابا... فقط یادم نیس اتاق یوعه کدومه. میخوام بهش سر بزنم حالشو بپرسم

الن: بیا باهم بریم.

الن در صورتی رو زد و رفت تو. ملودی پشت سرش رفت. یوعه سر حال به نظر میرسید و داشت یه کتاب میخوند.

یوعه با خوشحالی به ملودی نگاه کرد: دیروز چطور بود؟ عاشق رئیس شدی؟

ملودی انگار که داره بالا میاره گفت:عققق

الن و یوعه خندیدن.

ملودی: رئیستون خیلی آشغاله

یوعه: هوی به رئیس توهین نکن.

ملودی: باشه بابا.

نشست پیش یوعه

ملودی: خوبی؟ دیروز چی شده بود؟

یوعه: چیز خاصی نیس. همیشه همین اتفاق میفته

ملودی و الن چند دقیقه بعد رفتن و هرکس مشغول کارای هر روزش شد. موقع شام همه دور میز نشستن، آجوما واسشون غذا آورد

ملودی: راستی این رئیستون کو؟ نا پدید شده!

الن خندید: چیه تو که دوسش نداشتی!

ملودی: هنوزم میگم دوسش ندارم

دنگ: پس واسه چی میخوای بدونی کجاس

ملودی: عجبا خو کنجکاوم!

آنا: بذار خودم برات بگم. ببین رئیس هروقت دلش بخواد میاد، هر وقت دلش بخواد میره

دنگ: مهم اینه که سری بعد نوبت منه!!

ملودی چپ چپ به دنگ نگاه کرد.

ملودی: خب با این حساب اصلا معلوم نیس کِی میاد. درسته؟

الن: همینطوره. اما هروقت بیاد قبلش زنگ میزنه. چیه کارش داری؟

ملودی: حالا فرض کنین کار دارم.

آنا: خب میتونی بهش زنگ بزنی! ولی خیلی بدش میاد کسی مزاحمش شه ها!

The Melody of My HeartWhere stories live. Discover now