35th Melody

194 22 0
                                    

سهون بدون اینکه کسی بشناستش توی خیابون راه میرفت... این مدت تائو، شیو و لی و کریس هیچ کاری نکرده بودن. کل زمان توی خونه مشغول صحبت و تعریف میشدن و هیچ برنامه ای برای لوهان نداشتن... اونا ارزش زمان رو نمی دونستن اونا نمی دونستن که سهون چقد دوس داره خونه باشه تا از زن حامله ش مراقبت کنه. سهون تصمیم گرفته بود خودش دست به کار شه اما جرئت نداشت خلاف میل اون 4 تا کاری انجام بده. این مدت رو ساکت مونده بود و از دور حواسش به ملودی بود. خدارو شکر میکرد که حداقل جی سوک پیش ملودی هست اما حتی اون هم اون روز ملودی رو ول کرده بود...

نمی تونست بره دیدن ملودی. اگه ملودی می فهمید سهون زنده ست و نمی تونه پیشش باشه حتما بهونه ش رو میگرفت و ممکن بود ماجرا با رفت آمداشون لو بره. حداقل از حال ملودی خبر داشت، حداقل میدونست کجاست و چیکار میکنه. همینش کافی بود.

بعد ازینکه مطمئن شد کسی دنبالش نکرده رفت توی خونه. همون خونه ی تاریک و سردی که این روزا دائما اونجا بودن. دوباره لی و کریس مشغول خندیدن و جوک تعریف کردن بودن.

***

ملودی که دیگه خیالش راحت شده بود برگشت خونه. پس جی سوک میومد. پس جی سوک فردا هم میومد دنبالش!

دلش واسه داداش مهیارش تنگ شد و بهش زنگ زد. به مامان کمک کرد یه کیک بپزن با بابا اخبار رو نگاه کرد... و شب زود خوابید تا آماده ی مدرسه شه.

صبح زود لباس پوشید و وایساد سر کوچه. منتظر جی سوک بود تا طبق معمول سر ساعت مشخص بیاد. یه نگاه به ساعتش انداخت. 2 دقیقه زود اومده بود. باید بهش 2 دقیقه دیگه وقت میداد تا برسه. ملودی خوشحال تر ازونی بود که بخواد الکی ناراحت شه.

5 دقیقه بود جی سوک در حالی که میدوید به ملودی رسید و جلوش وایساد: من اومدم

ملودی: میدونستم میای.

جی سوک: ملودی ببخشید واسه دیروز عذر خواهی میکنم.

ملودی: نه بابا این چه حرفیه. بعد ازون پشمکه دیگه کامل بخشیدمت

جی سوک متوجه نشد ملودی منظورش چیه اما سوالی هم نپرسید. با هم به طرف مدرسه حرکت کردن

***

یک هفته بعد لوهان الن رو توی خونه تنها گذاشت و اومد کره. قرار بود اون شب شام برن خونه ی عمو سوهو. طبق گفته ی پدر این بهترین فرصت برای مطرح کردن موضوع خواستگاری بود.

لوهان عصر رسید و بعد ازینکه رفت خونه حموم کرد و لباس های تمیز و مرتبی پوشید. پدر و مامان هم که از قبل اومده بودن کم کم آماده شدن و همه باهم رفتن خونه ی ملودی اینا

***

ملودی جیغ زد: چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خانواده ی لو؟

سوهو و مامان با تعجب نگاش کردن. سوهو با آرامش همیشگیش به ملودی لبخند زد و گفت: چی شده عزیزم؟ ناراحتی؟ میخوای زنگ بزنم بگم نیان؟

The Melody of My HeartWhere stories live. Discover now