32nd Melody

186 25 1
                                    

شیومین توی زیرزمین منتظر تائو بود. تائو که مطمئن بود هیچکس دنبالش نیس از در مخفی وارد خونه شد و رفت به طرف زیر زمین.

وقتی وارد زیر زمین نسبتا تاریک شد شیومین بهش سلام داد

شیومین : به به تائو اومدی؟

تائو: شیومین زود باش حرفاتو بزن باید برم. خبری از آدمای لوهان نیس میترسم یه بلایی سرمون بیارن. نکنه لو رفتیم

شیومین: باشه میرم سر اصل مطلب. من همین هفته برمیگردم کره... آخه بهم خبر رسیده لوهان میخواد بره کره زندگی کنه. واسه یه مدت. ماهم دیگه کم کم وقتشه از نزدیک تحقیق کنیم.

تائو: باشه. پس منم چند روز دیگه میام.... راستی حالش خوبه؟

شیومین: آره نگران نباش... چیزی لو نرفته. باهم داریم کارارو انجام میدیم.

***

الن یه نفس عمیق کشید: وای لوهان اینجا چقد خوبه.

لوهان: قربونت برم، چطوری دلم اومد تورو زندونی کنم؟

الن به پایین کوه نگاه کرد: ووی سرم گیج میره...

لوهان: ککک اینجا خیلی باحاله مگه نه؟

الن: آره... لوهان چطوره بریم بانجی جامپینگ!! خودم شخصا پرتت میکنم پایین.

لوهان خندید و الن رو از پشت بغل کرد: چیه؟ میخوای منو بکشی؟

الن: اوهوم میخوام بکشمت. همه ش اذیتم میکنی.

لوهان: الن دوست دارم... میخوام بهترین زندگی رو داشته باشی...

الن: لوهان من دوس ندارم شوهرم خلاف کار باشه... هرچند... تو شوهر رسمی من نیستی...

لوهان: الن تو میخوای من بمیرم؟

الن: معلومه که نه...

لوهان:پس باید شغل دومم رو تحمل کنی...

الن: هیچ راهی نیس؟

لوهان: آره. هیچ راهی نیس. البته...من واسه تو همه ی سعیم رو میکنم... شاید راهی پیدا شد

***

(چند روز بعد)

جی سوک ملودی رو که نزدیک بود بره زیر ماشین نجات داد: هی هی هی... حواست کجاست

ملودی: آیگووو جی سوک اصا ماشینرو ندیدم. راستش یه لحظه سرم گیج رفت!

جی سوک دست ملودی رو گرفت: دستتو بده من ببینم.

بعد ملودی رو تا خونه رسوند... اون روز مدرسه خیلی بهشون سخت گذشته بود

وقتی ملودی رو به خونه رسوند خودش هم برگشت خونه... توی راه به احساستی که به ملودی داشت فکر کرد: نه... نه من عاشقش نیستم...نمی تونم باشم

***

عصر ملودی تصمیم گرفت یه سر به سهون بزنه. یه دسته گل واسش برد.

The Melody of My HeartWhere stories live. Discover now