Four.

1.1K 206 6
                                    

زین نمیتونه خوشحالتر بشه حتی اگر سعی هم بکنه.اون حتی نیازی به سعی کردن نداره چون اون خیلی خیلی خوشحاله.

واقعا حال و هوای خوبش روی دیانا کار کرد.و اون ترفیع هم تو کار گرفته.اون چند دست لباس برای خودش و اسباب بازی برای برونو خرید.این خیلی جالب بود.

و...خب، اون قراره فیلم دیدنش با دیانا امروزه.پس من فکر میکنم دلیله اینکه چرا انقدر خوشحاله اینه.ولی این نباید انقدر خوشحال کننده باشه، قسم میخورم.

باشه، این یه دروغه.این خیلی خوشحال کنندس.زین بالاخره با یکی دیگه غیر از نایل و سگش میره بیرون.اون یه جایزه یا همچین چیزی حقشه.

زین یه تیشرت سیاه با عکس بعضی از قهرمانان مارول (Marvel) روش همراه یه شورت بسکتبال پوشید.اونا خیلی راحت بودن.اون نمیخواست زیاد هم شیک باشه، به هرحال.اونا فقط دوتا دوستن که باهم فیلم نگاه میکنن.نه چیز دیگه ای.

دیانا از خطر اینکه بیاد جاش و خودش بره جای زین نجات داد، که زین خیلی ازش متشکر بود.دیانا یه جین پاره با تیشرت آبی ساده پوشیده بود.ساده ولی جذاب.

"خب"

دیانا گفت و دستاشو بهم زد

"اول کدوم فیلمو میخوای ببینی؟"

زین هیچ فکری نداره، واقعا نداره.پس اون به طرفه میز رفت تا به گزینه ها نگاه بکنه.
"Iron man"

اون با اعتماد به نفس گفت.اون یه فیلم قشنگی برای از بین بردن فاصلشون بود.همچنین، زین یک طرفدار(قایمکی)  Robert Downey Jr  بود، کسی نباید بدونه، اون با خودش فکر کرد.زین مورد مسخره قرار میگیره اگه کسی بدونه، و منظور از کسی دیانا هست.

دیانا فیلمو گذاشت تو پلیر وقتی زین با راحتی روی مبل نشست.این یه آرامش خوبی بینشون بود.همونطور که گفتم، اونا فقط دوستن نه چیز دیگه ای.

فیلم شروع شد و اون دوتا شروع کردن به خندیدن باهم.

"خوبه خدایا، تو یه زنی.من روراستانه...نمیتونستم باورش کنم.منظورم، ببخشید، ولی این چیزی نیست که براش اومدیم اینجا؟ من فکر کردم تو یه سربازی"

"من یه خلبانم"

"تو دارای استخوان بندیه خوبی هستی.من به سختی میتونم بهت نگاه نکنم.این شگفت انگیزه؟ این خوبه، بخند"

"اون چطور اینطور صافه؟"

دیانا خندید

"کاش شبیه اون بودم"

"منم"

زین با لبخندی دوستانه روی صورتش آه کشید.

اونا برای چند دقیقه آروم بودن وقتی داشتن به اون صحنه نگاه میکردن، هردوی اونا با شگفتی پریدن وقتی انفجار بزرگتر شد.ولی درکل اونا وقت خوبی داشتن.و بعدازظهرشون هنوز تموم نشده.

Crippled | CompleteWhere stories live. Discover now