Twelve

803 119 7
                                    

تمام افکار متوقف شدن. انگار یه نفر مغز دایانا رو خاموش کرده بود ، و بعد دریچه ها رو برای شهوت باز کرده بود. این توی بدنش میپیچید و باعث میشد تمام نقاط حساسش بسوزه. یه صدا از گلوش بیرون اومد و این احتیاج اونو ترسوند. خودشو با نا امیدی و گرسنگی (از نظر جنسی) به زین فشار داد ، بیشتر میخواست. زین کشیدش طرف خودش و برگشت توی خونه. دایانا رو به دیوار فشار داد و با چسبوندن قفسه سینه خودش به اون همونجوری نگهش داشت وقتی دستاشو برای کارای دیگه آزاد کرد . دایانا دستاشو دور زین حلقه کرد ، زیر بلوزش و پایین کمرش روی پوست لخت و صافش ، و بعد پایینتر روی باسنش و اونو فشار داد.

نتونست جلوی خودشو بگیره اون یه باسن زیادی فشار دادنی بود.

زین انگشت شستشو به طرف نوک سینه دایانا برد وقتی دهنش داشت یه کار منحرفانه روی گردنش انجام میداد. دایانا میتونست حس کنه که اون سفت و آماده است ؛ بدون خجالت خودشو به زین مالید و توی لمس و عطر اون غرق شد. دهنش رو باز کرد تا حرف بزنه ولی زین لب پایینش رو گاز گرفت و دوباره بوسیدش و باعث شد ناله کنه.

"این توی اتاقم ادامه پیدا میکنه ، آره؟"

زین با صدای گرفته بعد از اینکه برای نفس کشیدن جدا شدن گفت.

"به محض اینکه نایل رو از اونجا بیرون کردم"

همه چیز درون دایانا میخواست بگه ˈ اوه ، آره. لطفا ˈ

"و بعدش چی؟"

اون پرسید و نفسش رو حبس کرد.

"و بعد من تو رو لخت میکنم ، و تو رو به یه زن خیلی خیلی شاد تبدیل میکنم . تمام طول شب"

این خوب به نظر میرسید ، ولی دایانا میدونست با طلوع صبح با احساستش میجنگه ،با اینکه آیا کاری که انجام داده درست بوده. زین توی یه کلمه ، عالی ، بود. و هیچ شکی توی ذهن دایانا وجود نداشت که اون تنها فرد مناسبه. ولی نمیخواست توی یه رابطه بر پایه سکس باشه ، دوباره نه ؛ مهم نیست این چقدر حس خوبی داره . آماده نبود تا رابطه رو تموم کنه و زود فراموش کنه.

"و بعد...؟"

دایانا پرسید.

"و بعد تمام طول روز"

زین روی پوستش زمزمه کرد ، دستاشو روی بدن اون تکون داد.

"و بعد دوباره تمام طول شب" (ماشاا... چه بنیه و پشتکاری داره!!!!!!!!!!!!)

آره ، میدونست زین میتونست (میخواست) فقط اینو انجام بده . و همینطور میدونست زین چیزی که دایانا توش گیر افتاده بود رو گم کرده بود. شاید با یه هدفی اینو گم کرده بود.

"زین ، صبر کن"

زین صبر نکرد. در واقع ، خیلی مشغول گذاشتن بوسه های خیس با دهن باز روی گردن دایانا بود ، و هر اعتراضی که اون ممکن بود انجام بده رو ساکت میکرد.

و برای یه دقیقه ، دایانا بهش اجازه داد. اون نمیتوست کاری بکنه. بوسه های زین مثل بهشت روی زمین بودن ، و قبل از اینکه بفهمه داشت زین رو میبوسید. وقتی هردوشون نفس کم آوردن زین صورت دایانا رو توی دستاش گرفت و گذاشت لب هاش از گیجگاه تا چونه اون کشیده بشن. بعد زبونش رو تو گودی گردنش فرو کرد و دایانا حس کرد یه لرز تمام بدنش رو تکون داد. الان انگشتاش تو موهای زین بودن و نمیتونست بذاره بره.

"زین؟ و بعدش چی؟"

زین سرشو بلند کرد . هیچ اشتباهی در مورد اشتیاق ، شهوت یا گیجی که روی صورت خوشگلش بود ، نبود وقتی یه تکون کوتاه به سرش داد.

"چیه؟ اون چیه؟"

زین پرسید.

"چی میخوای بشنوی؟ بهم بگو"

نه ، دایانا نمیخواست اینکارو بکنه.

"بیخیال . فقط منو ببوس و دهنمو ببند"

زین بدون سوال انجامش داد ، و ایندفعه دایانا زانوهاش رو قفل کرد. چون ایندفعه خیلی دیر بود تا از خودش محافظت کنه ؛ خیلی دیر بود تا در مورد هر چیزی یا اینکه لیاقتش بیشتر از اینکه برای زین تسلیم بشه نگران باشه ، چون همین الانشم تسلیم شده بود.

اوه ، خدا. فقط فکر کردن بهش باعث شد دایانا بلرزه. این قطعا با مقدار زیادی نگرانی ، یه بطری مشروب و یه صحبت طولانی با مادرش همراه بود. نه فقط به خاطر عقل و دانش اون . ولی حتی فکر کردن به اینکه اون به صورت مخفیانه این میل رو داشت باعث شد که دایانا کاملا ناامید بشه.

برای خواستن زین.

"متاسفم . من باید برم"

دایانا زمزمه کرد ، هنوز مثل یه لایه دوم با زین پوشیده شده بود.

"چی؟"

دایانا برای اینکه ترسوئه واسه خودش شکلک درآورد.

"ام ، صبح زوده"

یه چیزی توی صداش باید به زین در مورد بحران قریب الوقوع هشداده باشه ، چون اجازه داد دایانا بره عقب ،حتی وقتی بلوزش رو مرتب کرد هم متوقفش نکرد یا وقتیکه کلیدهاش رو برداشت و رفت.

زین فقط... گذاشت بره.

❤❤❤❤❤❤❤❤❤

امشب آخرین قسمتم
میذارم و فینیییش

رای و کامنت لطفا

All the love. L

Crippled | CompleteWhere stories live. Discover now