Two.

1.3K 226 8
                                    

از وقتی که زین با اون دختره تو اتوبوس آشنا شد، دیانا، شجاع و خودآگاه شد.اون گریه میکنه اگه دوباره به موهاش آدامس بچسبونن و دیگه سکته میکنه اگه یه دختر جذابه دیگه اونو تو اون حال ببینه.اون خیلی مسخره میشه ولی این چیزیه که هست.

زین تازگیا علاقه ی شدیدی به ماست بستنی داره.یه مغازه ی کوچیک تو فروشگاه بزرگ "قاشق طلایی" وجود داره، "Cherry on top".زین هرهفته اونجا میرفت.

زین تو خونه ای رویایی با بهترین دوستش نایل زندگی میکرد.اونا تو دبیرستان آشنا شدن و خیلی صمیمی بودن.بهترین قسمت اینکه نایل زینو برای اینکه نمیتونه راه بره مسخره نمیکنه.البته نایل اینکارو نمیکنه و نمیتونه بکنه چون نمیتونه حرف بزنه.

اون همیشه به نایل حسودی میکرد.اون ورزشکار، باهوش، بلوند و خوشتیپ بود و زین همیشه بیرون رفتن با نایلو رد میکرد چون نمیخواست اون و نایلو با اخلاق ایرلندیش مقایسه بکنن.

زین زشت نبود، لعنتی اون خیلی هات بود.ولی"من فقط یه پا دارم" چیزی نیست که دخترا باهاش کنار میان.فاک نایل بخاطر اینکه یه دوست دختر عالی پیدا کرد.

الان زین نشسته تو  Cherry on top  با یه ماست بستنی وانیلی همراه شکلات.اون ناراحت بود، درحالیکه همه چیز خوب بود.مامانش بهش کمک کرد تا یه کار به عنوان حسابدار پیدا بکنه.بهترین قسمتش اینکه اون میتونه از خونه کارشو انجام بده.ولی اون دلیلی برای ناراحتی داره.کدوم دختر با یه حسابدار قرار میذاره؟ اونا وقتی بشنون مثل اینکه قاتل دیدن فرار میکنن(البته نمیکنن)

یه دختر آشنا با موهای فر قهوه ای اومد داخل و باعث شد ماست بستنی از دهنه زین بیافته.اون دیانا بود.اون به لیست ذهنی، چگونه دوست دختر بگیریم، باید یه چیزی اضافه بکنه.

قدم اول:ماست بستنی از دهنت بیافته.

اون متوجه زین نشد و زین دوباره شروع کرد به خوردن ماست بستنی مثل یه پاپی دیوونه ی علاقه.

"میبینم که آدامسو درآوردی"

زین تعجب کرد و ماست بستنیش گیر کرد.اون زود دستاشو گذاشت روی دهنش و با یه صدای غیر طبیعی سرفه کرد.

"س-سلام، تو اون دختر تو اتوبوسی آره؟ دلیها؟"

وای خدای من اون گفت دلیها.اسمش این نبود، دیوونه. دیوونه.

"دیانا"

اون گفت و ابروشو داد بالا

"و تو...زک، آره؟"

"باهوش"

زین سرفه کردنو تموم کرد و گفت.

"زین ولی فکر میکنم تو میدونستی"

"درسته"

"مشکلی نیست"

زین گفت و نصفه خندید ، نصفه بخاطر ماست بستنی که از چونش میافتاد اخم کرد.دیانا فقط خندید و روی صندلی رو به رویی نشست، انگار همه چیز خوبه.ولی خوب نبود، زین توانایی خاصی برای فراری دادن دخترا داره(ولی دختره مشکلی نداره، اون زینه)

Crippled | CompleteDove le storie prendono vita. Scoprilo ora