لمس کردن دایانا باعث جلوگیری از ضربه خوردن مدارهای مغزی زین به خاطر درد پا شد. اونجا فقط یه اتاق برای یه احساس تو یه زمان بود و گرسنگی زین برای به دست آوردن دایانا. (وحشی!!!)
این برای زین مناسب بود. دایانا برای اون مناسب بود. زین نمیتونست به اندازه کافی بدست بیاره و هیچ عقیده ای نداشت که چطور ممکنه که اون به این اندازه خوش شانس باشه تا دایانا رو کنار خودش اینجا داشته باشه اما چون یه عمر عادت کرده بود که در مورد چیزی سوال نپرسه فقط اینو قبول کرده بود.
دایانا راه خودش رو به قلب اون ساخته بود و باعث شده بود که درست تو خونه باشه. (یعنی دقیقا سرجای خودش تو قلب زین -__-)
هردوشون هنوز نفس کشیدنشون با مشکل بود و وقتی زین دستشو دور کمر دایانا حلقه کرد اون لرزید و بیشتر به زین تکیه داد. میتونست صدای ویبره تلفنش رو تو جیب شلوارکش بشنوه اما با دستهای پر از یه زن گرم و راضی ، اون نمیتونست بیشتر از یه گه به اون زنگ اهمیت بده.
"تو خوبی؟"
دایانا زمزمه کرد.
"من فقط خیلی سخت (شدید) اومدم و چشمام چرخیده تو سرم. (یعنی سفیدی چشماش معلومه به خاطر... ) . من فوق العاده ام"
"منظورم پات بود"
از دستای زین سرخورد بیرون.
"اما خوبه که بدونم تو چجوریی"
"و این چطوره؟"
"مهربون به خاطر یه سکس خوب"
دایانا گفت ، دنبال لباساش گشت.
"یا شاید این قاتل درده"
"نه ، من تقریبا مطمئنم که این تویی"
زین با ملایمت گفت.
"و من متنفرم که با یه خانم خیلی عالی و خیلی لخت مخالفت کنم ولی این بیشتر از سکسه"
یکی به در ضربه زد. دایانا تیشرتشو محکم گرفت و مخفیانه از پنجره نگاه کرد.
"دنیل"
آروم گفت. برای لباس زیرش خم شد و یه منظره در سطح جهانی به زین داد.
"پس"
BINABASA MO ANG
Crippled | Complete
Fanfiction[COMPLETED] کی به پا احتیاج داره؟؟ (فن فیک های ناتوانی ؛ جلد سوم) [Persian Translation] (Zayn Malik AU) Translated By : @Weird_lili