"آم"
دایانا به نایل و بعد دوباره به زین نگاه کرد.
"نمیدونستم مهمون داری"
"این نایله"
زین اونها رو به همدیگه معرفی کرد.
"و ضمنا اون نمیتونه حرف بزنه ، فقط— فکر کردم بذارم تو بدونی"
"اوه ، باحاله. حدس میزنم"
دایانا ناشیانه گفت.
"زین ، میتونیم حرف بزنیم؟ احتمالا خصوصی"
"حتما. آم ، بیا بریم تو آشپزخونه. نایل ، گوش واینستا"
نایل دستشو به حالت تسلیم بلند کرد و به تلویزیون نگاه کردن ادامه داد.
"من فکر میکنم ما نیاز دارم به همدیگه یکم فضا بدیم"
دایانا گفت.
"چی؟"
زین فکر میکرد همه چی خوبه تا اینکه دایانا اون کلمات رو گفت.
"در مورد چی حرف میزنی؟"
"تو دقیقا میدونی من در مورد چی حرف میزنم. من برای این آماده نیستم"
"آماده برای چی؟"
زین با ناباوری پرسید.
"یه رابطه"
دایانا خیلی خشک گفت.
"همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد ، زین من فقط ، نمیدونم. من به یکم فضا نیاز دارم"
"تو داری اینو بیش از حد بزرگ میکنی."
اون تلاش کرد تا دایانا رو قانع کنه.
"این مثل این نیست که ازت بخوام باهام ازدواج کنی"
![](https://img.wattpad.com/cover/48067593-288-k434935.jpg)
أنت تقرأ
Crippled | Complete
أدب الهواة[COMPLETED] کی به پا احتیاج داره؟؟ (فن فیک های ناتوانی ؛ جلد سوم) [Persian Translation] (Zayn Malik AU) Translated By : @Weird_lili