بلند شدمو دست لیامو گرفتم تا بلند شه.
-هی لیام...من...نمیدونم چی بگم...واقعا متاسفم.
-اشکال نداره...فقط یکم خیس شدم...مطمئنم عمدی نبوده ;)
-بازم معذرت میخوام.
زین:
ااااااااه...بسه دیگه...چقد لوس بازی درمیارید.راهشو کج کردو از آشپزخونه زد بیرون.
اون یه احمق بیشعوره.به سمت میز صبحونه راه افتادم و قدمای لیام هم پشت سرم حس میکردم.
نایل:
اون تو چه خبر بود؟زین:
هیچی...فقط تینا آبشو ریخت رو لیام :]همه با هم:
چییییییییییی؟لیام:
زین معلوم هست چی میگی؟ o.Oزین:
واااااا....چقد شما منحرفید...نچ نچ نچ نچ واستون متاسفم.و سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد.
-هیچی نشد، من افتادم، یعنی پرت شدم بغل لیام و بطری آبی که دستم بود جفتمونو خیس کرد...همین.
بعد از کلمه ی پرت شدم به زین نگاه کردم که فکر کنم همه فهمیدن کار کی بوده.
دلم میخواد چنگالی که تو دستمه رو فرو کنم تو تخم چشاش.
اون عوضی داره نیشخند میزنه و این میلم به کُشتنشو بیشتر میکنه.بابا:
تیفانی کجاست؟ چرا برای صبحونه نیومده؟نایل:
من الآن میرم صداش میکنم.
....صبحونه رو تموم کردیمو رفتم تو اتاقم تا دوش بگیرم.
بعد از اینکه شیر آب رو باز کردم، سریع بستمش و از باز کردنش پشیمون شدم.
آب واقعا یخ بود.
انگشتام از سرما قرمز شده بودن
فاک این مسخرس
ویلا به این بزرگی آب گرم نداره؟لباسامو عوض کردمو رفتم پایین.
-عمو مایکل؟؟
بعد از اینکه صداش کردم سرشو از صفحه شطرنج بلند کرد و با گفتم جانم دخترم، جوابمو داد.
وقتی بهم میگه دخترم باعث میشه احساس راحتی بیشتری باهاش داشته باشم.
من همیشه اونو عمو صدا میکنم.
از وقتی که یادم میاد تو زندگیمون بوده.-خوب من میخواستم بدونم چرا آب گرم نداریم؟ همین الآن که میخواستم برم حموم متوجه شدم آب به صورت وحشتناکی یخه.
مایکل:
ای وای...حتما به خاطر اینه که مدت زیادیه کسی اینجا نبوده و از آب استفاده نشده...من میرم از تو انباری، آب گرمکن رو روشن کنم...تا وضعیت آب بهتر بشه.لو:
شما به بازیتون برسید من میرم روشن میکنم.خودمو رو مبل کنار نایل پرت کردم.
اینجا داره خسته کننده میشه.نایل:
کسل به نظر میای...-خوب آره....حوصلم بدجور سر رفته...اینجا خیلی مسخرس فکر میکردم قراره خوش بگذره...تیفانیه لعنتی هم که معلوم نیس کجاس.
YOU ARE READING
Rescue Angel Of My Love
Randomمعجزه چیه؟ معجزه همیشه یک اتفاق نیست... میتونه یک آدم باشه... یه دختر کوچولو... یه دختر کوچولو که میتونه همه چیو درست کنه... زندگی رو از نو بسازه... آره اون یک معجزس... یک معجزه که زندگی بقیه رو عوض میکنه... . فرشته ی نجات عشق من