"خب...برو زود باش"
دن غرغر کرد
"آره ما اینجا منتظرتیم"
فیل گفت. ابل از ماشین پیاده شد. جلوی در ایستاد. میخواست در رو بزنه که در باز شد و الکس با بینی خونی اومد بیرون. چشماش اندازه ی توپ گلف گرد شده بود...ابل رو هُل داد کنار و در رو محکم کوبید. صدای داد از داخل شنیده شد. ابل دستشو روی بالای لب الکس کشید و انگشتاش از خون الکس سرخ شد
"ال-"
"اینجا چیکار میکنی؟"
الکس شاکی بود...عصبانی بود...بدجور. ابل به خودش لرزید
"من به خاطرت اومد-"
"به نظرت چرا از اون مدرسه ی لعنتی رفتم؟"
الکس گفت و ابل رو دوباره هُل داد
"به نظرت -ابل رو هُل داد- چرا؟"
"الکس!"
ابل سکندری خورد ولی خودشو کنترل کرد. الکس دوباره هُلش داد تا از باغچه ی مرده ی خونه ی الکس بیرون اومدن
"چرا؟"
ابل داد زد. نمیدونست صداش میتونه در این حد بلند باشه. الکس خشک شد
"چرا؟ بگو بفهمم"
ابل دوباره داد کشید. میدونست اگه یه بار دیگه اون طوری داد بکشه صداشو از دست میده
"چون میخواستم تو از من دور بمونی...من دردسرم ابل، خود خود خودِ دردسر"
"من توجهی نمیکنم"
ابل زود جواب داد. الکس دستی به موهای خوش حالتش کشید...اون خوش قیافه بود...خیلی
"ابل من...من متاسفم ولی تو نمیتونی توجه نکنی. تو باید هرچه زودتر از اینجا دور شی وگرنه پدرم درجا میکُشتت"
"ولی من-"
"برو!"
الکس با دیدن پدرش که با تفنگ از خونه بیرون اومد سر ابل داد زد. ابل به مرد نگاه کرد که ریش داشت و آماده ی شلیک به ابل بود. الکس ابل رو هُل داد. دن و فیل زود از ماشین پیاده شدن. الکس خواست ابل رو نجات بده ولی پدر الکس تعادلشو از دست داد و شلیک کرد
گلوله رها شد
الکس همراه ابل روی زمین افتاد...صدای نفس ها...الکس احساس کرد چشماش تار شده ن...
"ابل...ابل"
دن و فیل مرد -پدر الکس- رو گرفتن. فیل با دسته ی تفنگ دراز زد وسط کتف مرد و پدر الکس بیهوش شد. بعد به سمت الکس و ابل دویدن
"ابل"
دن جیغ کشید. یه سوراخ خونی بالای قلب ابل بود...بالای قلبش و توی شونه ش. چشمای آبیش باز بودن. به زور نفس میکشید
YOU ARE READING
peaceful little perfect family ꗃ lgbtq+.1D.5SOS ✓
Fanfiction"من خود دردسرم، خودِ خودش" "ولی من دوستت دارم" فصل سوم "کیپ هولدینگ می" #Larry #Ziam #Lashton #Malum #Abex #Anisa #liniall