v

282 56 4
                                    

بوق...

بوق...

"هری، دلت بیشتر برای چیه ریو تنگ شده؟"

"دلم واسه طوری که عادت داشت بخنده، واسه وقتایی که ستاره هارو با هم نگاه میکردیم تا وقتی که خورشید طلوع کنه، و واسه چشمای قهوه ای براقش تنگ شده. هرچند که اونا خیلی قبل از اینکه اون بمیره، مردن."

"الی، تو دلت برای چیه اون تنگ شده؟"

"دلم واسه اینکه اون همیشه بهم میگفت همه چیز درست میشه تنگ شده."

"تو فکر میکنی درست میشه؟"

"فکر کنم؛ وینسنت ونگوگ یه نقل قول داره: ناراحتی تا ابد هست، ولی من فکر میکنم ما یه روز به ناراحتی عادت میکنیم."

"از کدوم بیشتر میترسی، ناراحت بودن یا به ناراحتی عادت کردن؟"

"دومی"

"منم همینطور"

Mahshid.

the phone booth ➳ h.s. (persian translation)Where stories live. Discover now