•Part2•

2K 269 275
                                    

بعد از گذشتن یک هفته هری تصمیم گرفت تا مورد بعدی رو عملی کنه.
با اینکه بیشترین چیزی که میخواست انجام بده مورد یک بود ولی میدونست اگه اونو انجام میداد بدبخت میشد.

مورد سوم؛ مخفیانه وارد خونه ینفر شو و رو مبل بخواب.

هری بعد ازینکه خودشو قانع کرد که یه حبس کوتاه مدت چیزی نیست بجای اینکه تو خیابون بگرده وارد مجتمع مسکونی شد.

هر چی هم که شد - اینکه ینفر متوجه حضورش شه ممکن بود چون این مجتمع دارای سیستم امنیتی پیشرفته ای بود- زین اونقد با مهارت بود که میتونست نجاتش بده.

هری نگاهاشو بطرف خونه های بزرگ چرخوند. ویلا ها تو مجتمع طوری دیزاین شده بودن که هیچکدوم جلوی همدیگه رو نمیگرفتن و وقتی از بالا بهشون نگاه میکردی میتونستی فامیلی TOMLINSON رو ببینی.

رنگ خونه ها همه یکسان بود و رو بعضی هاشون طرح های خاصی بود.

وقتی وارد مجتمع شد اسمی رو که بخاطر لطف زین فهمیده بود به نگهبانا گفته بود و براحتی وارد مجتمع شد.
زین واقعا پرفکت بود.

در حالیکه داشت با نگاهاش دنبال خونه ای میگشت که انتخاب کنه، خونه ای که نسبت به بقیه رنگش شفاف تر بود نظرشو جلب کرد. هری لبخند زد و پاهاش نا خوآگاه اونو به سمت خونه بردن.

اخیرا سرفه های هری کم شده بود و اصلا احساس بدی نداشت. هر چقدر هم دکتر وضعیت وخیمش رو یاد آوری میکرد باز هم هری اصلا حس بدی نداشت.

'هی پلاکش 210 عه. رمزش چیه؟ از فیلمای دوربین مداربسته پیداش کن زین' چند ثانیه از ارسال پیام هری میگذشت که زین فهمیده بود رمز امنیتی '143' اس.

رمزو وارد کرد و تو دلش دعا کرد که صاحب خونه خواب باشه. واقعا چطور میتونست به این نکته فکر نکنه؟

هر چند به احتمال زیاد وقتی ساعت 1.30 عه طرف میخوابه.
با قدم های آروم وارد خونه شد و وقتی دید چراغا خاموشن لبخند زد.

بعد از مدت کوتاهی که برای پیدا کردن نشیمن گذشت - خونه واقعا بزرگ بود- با خوشحالی رو کاناپه دراز کشید و با اینکه همه جا تاریک بود شروع کرد به بررسی کردن دیوارا که دیده میشدن.
همه جا کلی گیتار بود.

بیشتر رو کاناپه لم داد و موبایلشو از جیبش دراورد و شروع کرد به خوندن یکی از کتابایی که خیلی دوسش داشت.

طولی نکشید که پلکاش سنگینی کردن و موبایل آروم از یین دستاش سر خورد و روش افتاد.
چشماش بسته شدن و هری همراه با یه خمیازه کوچیک ب خواب رفت.
میدونست که صبح زود باید بیدار میشد. باید زود بیدار میشد تا بدون اینکه صاحب خونه ببینتش از خونه در بره.

اما یچیزی اشتباه بود. هری هیچوقت زود بیدار نمیشد و شب بطور مداوم وقتی خواب بود همش تکون میخورد و قطعا یکی از لباساشو در میاورد - مخصوصا شبایی که خوابای خیس میدید-

SHIT! I'm Pregnant. || L.S AUWhere stories live. Discover now