•Part17•

1.3K 179 114
                                    


هری همونطور که به بازی با دستاش ادامه میداد با لجبازی سعی می کرد از زیر نگاه های لویی در بره.

اشک تو چشماش جمع شده بود و میترسید.

وقتی قطره های اشکش ریختن بینیشو بالا کشید.
میتونست بشنوه که لویی نفس های عمیق میکشه.

"گریه نکن،چیزی وجود نداره که بخاطرش گریه کنی."

لویی به هری نزدیک شد و کنارش نشست.
هری همونطور که سمت لویی میچرخید گفت

"از دستم عصبانی نیستی؟"

با یه صدای کم و در عین حال شیرین پرسید،لویی ریز خندیدو بینی هری رو گرفت

"عصبی شدم ولی تموم شد."

هری لبخند محوی زد.

"فقط دوس ندارم به خودت اسیب بزنی. اینو میدونی."

هری سرشو تکون داد، یکم پیش بطور عجیبی دلش مایونز میخواست ولی تو یخچال نبود و تموم شده بود.

بخاطر همین میخواست مایونزی که بالای کابینت بود رو برداره ولی تعادلش بهم خورده بود و خودش رو تو بغل لویی پیدا کرده بود.

ابروهای توهم گره خورده لویی بهش اینو فهمونده بود که از دستش عصبانیه.

"پس میشه گیم بازی کنیم؟"
صدای خنده هری باعث شد لویی لبخند بزنه.

"تو دیگه داری خیلی دوست داشتنی میشی."
لویی همونطور که داشت موهای هری رو بهم میریخت زمزمه کرد.

"من دوس داشتنی نیستم خوشتیپم."
هری لباشو غنچه کرد و با معصومیت گفت.

درواقع هری یکم حالت مستی داشت.

لویی ریز خندید و هری رو مثل عروس ها بغلش گرفت.

در واقع هری با مقایسه باقبلا واقعا سنگین شده بود ولی این حقیقت اینکه لویی قوی هست رو تغییر نمیده.

"راستی رابطت با زین چطوره؟هنوزم ازش دلخوری؟"

لویی بعد ازینکه هری رو زمین گذاشت پرسید هری بیصدا به سمت کنسل رفت.

"کام عان تو حتی منو هم بخشیدی"
هری به سمت لویی چرخید و ابروهاشو داد بالا.

"اگه بخوای میتونیم قهر بمونیم."
لویی چشماشو چرخوند.

"میدونی که در مورد اون حرف میزنم.شاید واقعا عاشق شده."
هری سرشو به صورت منفی تکون داد‌

"مشکل من عاشق شدنش و یا ازدواج کردنش نیست،مشکل من اینه که هیچکدوم اینارو واسه من تعریف نکرده،من همه چیزو واسش تعریف کرده بودم."

لویی از تعجب چشماش گرد شد.
"تو کدوم حالت انجامش دادیم رو هم گفتی؟"

هری به سر لویی که پیشش نشسته بود زد و خندید.

SHIT! I'm Pregnant. || L.S AUTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon