گاهی به خاطر حسودی های نابجام با بث دعوا میکردم و اگرچه دلم نمیخواست ناراحت بشه..اما مطمئنم میشد
با این حال بازم مثل همیشه و با روی خوش،باهام برخورد میکرد
دعواهامون بی حوصله ام کرده بود
بث رو دوست داشتم اما احساس میکردم دیگه نمیتونم باهاش حرف بزنم.
و نمیدونم چرا!
فاصله کلافه ام میکرد...افسردگیم درمان نمیشد و هردوتامون تا حدی اذیت میشدیم
نه می تونستیم باهم مثل قبل حرف بزنیم و نه می تونستیم از هم دل بکنیم
و این مثل یه عذاب فجیع بود!
واقعا همو دوست داشتیم
YOU ARE READING
Distance [LGBTQ+]
Romancegirlxgirl LGBT Based on a real life experience بر اساس یک تجربه ی واقعی :)