تابستون سال دوم از دوستیمون،وضع روحیم بدجور آشفته شد
به حدی که تا مرز خودکشی هم رفتم...!
نمی دونستم چرا
فقط می دونستم دنیای اطرافم تاریک شده و نفس زندگي داره كم كم ازم دريغ ميشه ولي شايد گه گداری کورسوی نور بهش تابیده میشه
بعدا به روان شناس مراجعه کردم و فهمیدم که افسردگی جزیی دارم..
به خاطر دید کوته بینانه ای که داشتم،فکر میکردم مقصر باید بث باشه
ولی اون کاملا از همه جا بی خبر بود
*غمگین لبخند میزنم* شدم آدم بده ی ماجرا
VOUS LISEZ
Distance [LGBTQ+]
Roman d'amourgirlxgirl LGBT Based on a real life experience بر اساس یک تجربه ی واقعی :)