i have a crush..!

191 26 7
                                    

به قدری صمیمی بودیم و بهش اعتماد داشتم که تمام رازهامو بهش میگفتم...همشونو!
خب اونم میگفت؛نه همشونو اما یه بار بهم گفت که به دخترا هم گرایش داره و این برام جالب بود
منظورم اینه که منم یه جورایی مثل اون بودم ولی در این مورد اطمینان نداشتم

هیچ وقت حرف کم نمی آوردیم...اگر حرفی نداشتیم،باهم فن گرلینگ میکردیم یا بازی هایی که خودمون اختراع کرده بودیم رو انجام میدادیم
هنوزم اون بازی ها رو یادمه!

_خب بث نوبت منه که بپرسم...تا حالا روی کسی کراش داشتی؟😏

+آه...اممم...

_زود باش!من که قرار نیست به کسی بگم!

+باشه تو بردی...آره روی یکی کراش دارم

_میتونم اون پسر خوش شانسو بشناسم؟ D:

+جین اون...اون یه دختره،نه یه پسر

_اوه...واو این عالیه!

نه واقعا هم عالی نبود...احساس کردم یه چیزی مثل یه تیر زهرآلود تو قلبم فرو رفته...
می ترسیدم ازش بپرسم که اون دختر کیه
می ترسیدم از حسودی دیوونه بشم
پس فقط به گفتن "اون خیلی خوشبخته" کفایت کردم...
تا مدت ها نمیدونستم اون کراش مخفی کیه..در واقع نمیخواستم بدونم :(

Distance [LGBTQ+]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang