29

1.8K 226 81
                                    

Third pov :

لویی خودشو توی تختش جمع کرده بود و هری سعی میکرد لویی رو قانع کنه که سوپ برای خوب شدنش خوبه
ل_نمیخورم هری انقد محبورم نکن
ن_تو حالت خوب نیست لویی .....نمیخوای که حالت بدتر بشه ؟
ل_برام هیچ فرقی نداره ....من قبلشم توی اتیش بودم
لی_اوه پس اون لویی پنج ساله برگشته ؟
ل_من ۲۵ سالمه لیام .....محض اطلاع
ز_پس مثل بچه ها رفتار نکن .....باید این لعنتی رو بخوری
ل_نمیتونم زین....مجبورم نکن
ه_خیلی خب ...چرا زودتر نگفتی از دستپختم بدت میاد؟
لویی کمی رو تخت تکون خورد
ل_تو درستش کردی؟
ه_متاسفانه .....یا نمیدونم...خوشبختانه
ل_چرا زودتر بهم نگفتی؟ خیلی دوست دارم امتحانش کنم
پسرا ابروهاشونو بالا انداختن و شوکه شدن
ز_فک میکردیم گشنت نبود لو
ل_من نگفتم گشنم نیست ....گفتم مجبورم نکنید
لی_خب الان میخوای بخوریش؟
ل_توش سم ریخته؟
هری اخم کرد و سوپ رو کنار تخت گذاشت
ه_اره توش سم ریختم ...نخورش
از رو تخت بلند شد و داشت از اتاق بیرون میرفت که دستاش توسط لویی کشیده شد
ل_هز؟میشه بهم غذا بدی؟
هری اخم کرد و سعی کرد جدی رفتار کنه
ه_مگه خودت دست نداری؟
ل_دست دارم .....اما غذا خوردن از دستای تو بهم میچسبه
هری ارومتر شد و سرشو تکون داد
پسرا تمام مدت نگاشون میکردن. براشون عجیب بود که لویی با هری اینجوری رفتار میکنه ....اونا میدونستن لویی هیچوقت دوست نداره بعد از ناراحت کردن کسی سراغش بره و از دلش در بیاره اما الان متفاوت بود
هری رو تخت نشست و بشقاب رو تو دستش گرفت
قاشقو پر کردو سمت لبای لویی برد
لویی دهنشو باز کردو و هری قاشق رو داخل دهن لویی کرد
ل_همممم......این معرکست هز
هری خوشحال شد ......اون میدونست دستپختش خوبه و از خیلیا تعریفشو شنیده بود اما تاحالا انقدر از شنیدن تعریف کسی خوشحال نشده بود که الان شد
ه_نوش جانت
لویی تمام سوپ رو با اشتیاق میخورد و هری هم تمام مدت به لویی و حرکاتش نگاه میکرد
اخرین قاشق رو که به لویی داد ...دور لبش سوپی شد و هری قبل از اینکه دست لویی به لباش بخوره و پاکش کنه انگشت خودشو رو لبای لویی کشید و مستقیم تو دهن خودش فرو برد
ز_وات د فاکککک
لی_عزیزم ...اروم باش چرا داد میزنی
ز_هری ......ما دیدیم چیکار کردی
هری هول شد و گونه هاش سرخ شد
ه_این ...اتفاقی بود
ن_نگو که پاک کردن لبای لویی اتفاقی بود که باورش نمیکنم
ه_با یه فیلم چطورید ؟
لویی با چشاش از هری تشکر کرد ....ازش ممنون  بود که بحث رو عوض کرد
ن_امم...اره بیا این رو ببینیم
و سی دی i zambie رو بیرون اورد
لی_این یه سریاله نایل
ن_میدونم ...من به زامبی ها علاقه دارم
ز_خیلی خب بزارش ببینیم
لویی خودش رو به هری نزدیک کرد
لیام تمام حرکاتشون رو زیر نظر داشت ....اون احساس میکرد چیزی بینشون هست
خم شد و در گوش زین گفت
لی_باهمن ؟
ز_حدس میزنم هستن
لی_خیلی ضایست
و اروم خندیدن
لیام رو سر زین بوسه گذاشتو دستشو دور گردن زین حلقه کرد
قسمت اول سریال رو دیدن و لویی از ترس به هری نزدیک تر شد
هری به لویی که از ترس بهش نزدیک تر میشد نگاه کرد .....دستاشو دور شونه های لویی انداخت و به خودش نزدیکش کرد
اروم زمزمه کرد
ه_فکر نمیکردم از زامبی ها بترسی
ل_اونا ترسناکن
ه_از من ترسناک ترن؟(اینجا منظورش اینکه که من نیمه انسان و نیمه گرگم ..گرگ ترسناک تر از زامبیه؟)
لویی سرشو بلند کردو به هری نگاه کرد
ل_تو ترسناک نیستی ....تو دوستداشتنی هری
ه_واقعا ؟
ل_واقعا
هری سرشو تو موهای لویی فرو کردو و بعد از بو کشیدن موهاش دوباره گفت
ه_هومممم....موهات بوی خوبی میدن
ل_نکن هز ....میبیننمون
ه_ببینن ...مگه چیه ؟
ل_مطمئنی میخوای مارو ببینن وقتی ما صورتمون انقدری بهم نزدیک هست که همو ببوسیم
ه_اومم....میخوای اینکارو بکنیم؟
هری زمزمه کرد وقتی سرشو به لویی نزدیک تر میکرد
ل_هز؟.....الان نه
ه_چرا؟
سرشو تو گردن لویی فرو کردو نفس گرمشو رو گردنش کشید
ل_عاح .....خیلی خب .....
هری سرشو عقب بردو به لویی خیره نگاه کرد
ه_پس......منو ببوس احمق
لویی بی توجه به حضور پسرا سرشو جلو بردو رو لبای هری بوسه گذاشت
پسرا اروم برگشتنو بهشون نگاه کردن ....اونا هیجان زده بودن
اما نمیخواستن هری و لویی رو خجالت زده کنن پس با لبخندی که رو لبشون بود برگشتن و مشغول سریال دیدن شدن
لویی نفس حبس شدش رو رو لبای هری ول کرد
ه_لبات خیلی نرمن
و انگشتشو رو لبای لویی کشید
ل_لبات خوشمزن
لویی گفتو اروم خندید ...پشت دستشو رو لبش گذاشت تا خندشو کنترل کنه (فک کنم این مدل خندیدناشو دیده باشید 😢😍)
هری تا اون لحظه فک میکرد کسی به زیبایی و کیوتیه لویی وجود نداره و میدونست که درست فک میکرده
پس نتونست خودش رو کنترل کنه و لویی رو سمت خودش کشید و گونشو بوسید و دوباره بغلش کرد تا ادامه ی سریال رو ببینن

سریال تموم شد و هری و لویی خوابشون برده بود
سر لویی رو شونه ی هری بود و سر هری رو سر لویی .....
نایل با انگشتش به اونا اشاره کرد و لیام و زین بهم نگاه کردن و لبخند هیجانزده ای زدن
ز_اونا خیلی بهم میان
لی_همونطور که ما بهم میایم
لیام گفت و چشمکی حواله ی زین کرد
ز_ما ......کاپلای هاتیم لیام ....
و خم شد و رو لبای لیام رو بوسید
نایل با بی حوصلگی  به تخت تکیه داد و چشاشو بست
ن_فک کنم بهتره بخوابیم
و سمت کمد رفتو چندتا بالش و لحاف اورد و رو زمین پهن کردن و روشون خوابیدن

هری چشماشو باز کردو به لویی که رو شونش خوابده بود نگاه کرد
لویی رو تو دستاش فشرد و اروم دراز کشیدن رو تخت
و بعد از اینکه لویی دستاشو رو سینه ی هری کشید اروم رو سرش بوسه گذاشتو خودشم چشماشو بست ......

چشماشو باز کردو به جسم بزرگی که تو بغلش بود نگاه کرد
چند بار پلک زد تا بهتر ببینه و اون تونست هری رو ببینه که خودش رو از پشت به بدن لویی چسبونده و مثل جنین جمع شده .
دستاشو روی پهلوهای هری کشید و چونشو روی شونه ی هری گذاشت و روی گیجگاهشو بوسید ....
و دوباره سرشو روی شونه ی هری گذاشت
اون بینهایت بوی خوبی میداد ....
مخلوط بوی وانیل و توت فرنگی؟
از وضعیت سوء استفاده کردو تا تونست عطر بدنش رو بو کشید
سرشو خم کردو تونست پسرارو ببینه که کنار هم خوابیدن ....زین به لیام چسبیده بود و نایل به زین  (😂گاددد)
لویی سعی کرد خندشو نگه داره ....اون صحنه خیلی خنده داری بود .....
سرشو چرخوند و رو شونه ی هری گذاشت ( :| )
گوشیش تو جیبش لرزید ....بدون اینکه سرشو جابجا که دستشو تو جیبش کردو گوشی رو بیرون اورد
"از سل به لویی: لویی همین الان بهت نیاز دارم ....لطفا خودتو زود برسون "
لویی کلماتی که از طرف سلنا بهش فرستاده شده بود رو چند بار خوند ....گیج شده بود ....یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟
دستشو از دور کمر هری برداشت و رو سر هری موسه زد و از اتاقش بیرون رفت .....
موهاشو با دستش کنار زد و به سمت ماشینش رفت
م_اقا ...میتونم کمکتون کنم؟
ل_مایک زود باش برو سمت خونه ی سل
مایک درو برای لویی باز کردو خودشم سوار شد تا به سمت خونه ی سل حرکت کنه .......

_____________________________

اقا من میخوام شان (مندس) و هم داخل داستان بیارم اما نقش منفی داره .......یکی از بازیگرا یا خواننده ها که قیافش بخوره نقش منفی باشه رو معرفی میکنید تو کامنتا ؟

All the love

Wolve [L.S]Where stories live. Discover now