لویی قرار بود هری رو به یه قرار ببره .اون بعد اتفاقاتی که افتاده بود میخواست بالاخره همه چیز رو درست کنه .
لویی با تروی بعد از اون اتفاق حرف نزد اما امروز صبح لویی وقتی اسم تروی رو ، رو صفحه گوشیش دید اخم کرد و مجبور شد جواب بده .
و صدای گرفته و ناراحت تروی رو شنید که از لویی میخواست تا ببخشتش .....
این برای لویی جای سوال بود که چرا تروی باید از لویی بخواد تا بخشیده بشه .
لویی فقط از تروی خواست تا التماس کردن رو تموم کنه و از خود هری معذرت خواهی کنه .
با اینکه فهمیده بود تروی واقعا پشیمونه .
اما الان وقتش نبود ....اون نمیخواست دوباره هری اسیب ببینه .
پس فقط به تروی گفت که بعدا باید بیاد از خود هری معذرت خواهی کنه چون هری تقریبا تا دم مرگ رفت .
تروی عوض شده بود ....این لویی رو مشکوک میکرد ...اما نمیخواست بیشتر از این خودش رو درگیر کنه پس فقط بیخیال شد و منتظر موند هری از اتاق بیرون بیاد .
وقتی صدای باز شدن در رو شنید چرخید و با لبخند به هری نگاه کرد .
هری تو اون لباس میدرخشید .
ل_تو واقعا زیبا شدی هری .
لویی دستاشو رو کمر هری گذاشت تا باهم از پله ها پایین برن .
وقتی از در خونه بیرون رفتن و لویی خودش رو به ماشین رسوند و در رو برای هری باز کرد تا هری بشینه .
ه_جنتل من بازی رو کنار بزار تاملینسون ... دارم حس میکنم خیلی فرد مهمیم .
ل_از کجا معلوم که فرد مهمی نیستی؟
لویی گفت نشست و در ماشین رو بست و ماشین رو روشن کرد و از پارکینگ مخصوص خونش بیرون زد .
ه_خوشجالم که مامانم حالش خوبه .
هری گفت و لبخند زد .
لویی سرشو تکون داد .
ل_باید مامانمو ببینی ... من خیلی کم بهش سر میزنم چون دوست ندارم پیش ناپدریم برم ....اون یکم رو مخه و من از ادمایی که مثل اونن متنفرم ....نمیدونم چرا هیچوقت نتونستم یه پدر خوب داشته باشم .
لویی ناله کرد و دستاشو دور فرمون سفت تر کرد وقتی فرمون رو چرخوند تا تو اون خیابون بپیچه .
ه_اینطوری نگو لو ..... بالاخره اون الان شوهر مادرته و باید بخاطر مادرتم که شده باهاش خوب باشی . میفهمی که ؟
هری گفت و دستاشو رو دستای لویی که رو فرمون بود کشید تا ارومش کنه .
ل_اره ....تقریبا باید تلاش کنم جلو خودمو بگیرم تا یه مشت تو صورتش نزنم .
YOU ARE READING
Wolve [L.S]
Werewolfمن آسیب دیده ام این زخم از بین نمیره و بزرگتر و دردناکتر از قبل میشه زنجیر اختیارم دست خودم نیست حمله کردن و اسیب زدن به اطرافیانم قسمتی از وجودم شده من انسانی ام از جنس تاریکی گرگها به کسي رحم نميکنن ميکنن؟ حتی وقتی مقابل چیزی قرار بگیرن ازش...