31

1.7K 216 24
                                    


Third pov :

اونا رو تخت خواب بودنو بدن خیس هری به بدن خیس لویی چسبیده بود و لویی گرمای خاصی رو داخل بدن خودش حس میکرد که ممکن بود به خاطر بدن گرم هری باشه
هری خودش رو بیشتر از پشت به لویی چسبوند و از گرمای پوست لویی خوشش اومده بود
اونا فقط با شرت و با بدن لخت رو تخت بودن و بدون حرف زدن فقط چشاشونو بسته بودن ......

لویی تصمیم گرفته بود اینکارو بکنه ...اون باید زودتر یه جایی رو پیدا میکرد تا سوپرایزش کنه .....
توی فکر بودن که گوشی هری زنگ خورد
خم شد ک گوشیش رو برداشت ....به شماره ی ناشناس نگاه کردو پوفی از کلافگی کشید
لویی گوشی رو از هری گرفت و جواب داد
ل_کیه ؟
چهره لویی تو هم رفت وقتی صدای خش داری رو پشت گوشی شنید
"تاملینسون .....ما خیلی زود دوست پسرتو ازت میگیریم "
لویی اخم کرد و دستاش مشک کرد
_شما کی هستید و چی میخواید ؟
"ما پول میخوایم ....اگر میخواید راز دوست پسرت پخش نشه "
هری تو جاش نیم خیز شد و به لویی که اخم کرده بود نگاه کرد و با علامت دست ازش پرسید که اون کیه؟
_چقد میخوای؟

"مبلغی که میخوایم رو بهت پیام میدیم .....اونو تا فردا بهمون میفرستی ....وگرنه با دوست پسرت خدافظی میکنی "
_خفه شید .. هرچقدر باشه بهتون میدم ...فقط .... اگه بفهمم کیید قسم میخورم پیداتون میکنمو گوشتتونو جلوی سگای وحشی میندازم
"اممم فکر نکنم بتونی اما....خوبه ... منتظر پیاممون باش "
گوشی قطع شد
لویی به هری نگاه کرد و سر شونشو از پشت بوسید
ل_چیزی نیست ....مزاحمن که پول میخوان
ه_تو که اون پولو بهشون نمیدی؟ درست میگم لو؟
ل_من باید بهشون بدم .....برام فرقی نداره مبلغی که میخوان چقدره ..فقط نمیخوام به با ارزش ترین کسم صدمه بزنن
ه_اونا میخوان به کی صدمه بزنن لو؟
لویی لبخند ارامشبخشی زدو دوباره هری رو تو بغلش کشید
ل_یکی که همه چیزمه .....اونا گفتن میخوان بهت صدمه بزنن ولی من نمیزارم ....
هری سرشو تکون داد ...اون نمیترسید چون میدونست ایندفعه هم لویی پیششه ....
رو سینه لویی رو بوسید و سرشو اروم رو سینش گذاشت که پیامی به گوشیش اومد و لویی به نگاهی انداخت و سرشو تکون داد
ل_این مبلغ نصف پولی که من دریافت میکنمم نیست... هه خوبه ....
و بعد گوشی رو کنار گذاشت و سرشو رو سر هری گذاشت و چشاشو بست

دستمالو رو بینی خونیش کشید و خونی که از بینیش میریخت رو پاک کرد ...
گوشیش رو برداشت و یه تماس بهش گرفت
س_بله ؟
ش_اومد اینجا .....
س_خب ؟ چی شد ؟
ش_قبل از اینکه بتونم  کاری کنم بهم حمله کرد ....
س_توی لعنتی نتونستی بکشیش؟ میکشمت شاون میکشمت
ش_اقا ....من قبل از اینکه حرکتی بکنم اون حمله کرد و تفنگ رو بیرون اوردم اما اون ازم گرفت و پرتش کرد تو رودخونه ......اون تا میتونست منو زد ....
س_خفه شو ....خودتو برسون اینجا .....
ش_چشم قربان ....

در خونه باز شد و لویی خودشو تو خونه پرت کرد ....دستای خونیش رو شست .....به سمت اتاقش رفت و هری رو دید که اروم رو تخت خوابش برده ......لباسشو در اوردو گذاشت تو سطل بغل اتاقش.....شلوار راحتیشو پوشید و اروم رو تخت دراز کشید .
خودشو سمت هری کشید و انگشتاشو رو بازوهای نرمش کشید ... تتو هاشو نگاه کرد ...تتوی پروانش ....انگشتشو روش کشید .....بدن هری به وضوح زیرش لرزید .....
خندید و سر هری رو بوسید
گوشی هری رو برداشت و سیمکارتشو در اورد ....سیمکارت جدیدشو توش انداخت و سیمکارت قبلی رو شیکوند و تو سطل انداخت
شماره پسرارو تو سیمکارت سیو کرد و گوشی رو سرجاش گذاشت ....
بلند شد و لباس ورزشیش رو پوشید واز خونه بیرون زد......
ماشین رو روشن کرد و سیگارش رو گوشه ی لبش گذاشت و با فندک قرمزش روشنش کرد
فندکو تو جیب سوییشرتش گذاشت و سمت بیمارستان حرکت کرد

Wolve [L.S]Where stories live. Discover now