قسمت دوم؛رودروايسي

153 9 1
                                    

فلش بك به ١سال پيش
-آماده اي؟!
+آره
دروغ گفتم ولي نمي تونستم بهش نه هم بگم ، من نياز به زمان داشتم مثه هر ادم ديگه اي ولي خب گاهي زنگي و تقدير جوري تورو تو رودروايسي قرار ميدن كه فقط مجبوري لبخند بزني و بگي آره . درست مثه من
يكم استرس داشتم ولي كم كم استرسم از بين رفت . نمي دونم شايدم تو يه قرار ساده به اينقدر شك و ترديد و استرس نياز نيس
بگذريم ، نشستن كتار بنجره ي اون كافه ي قديمي و خوردن چايي داغ و كيك شكلاتي و نگاه كردن به منظره ي خيس خيابون باعث شده بود كه حضورشو كنارم فراموش كنم پس سرفه ي الكي كرد ، نگاش كردم ، نگام كرد ،خيره شد و خيره شدم تا اينكه خودش سكوت بينمون با يه جمله ي لعنتي شكست كه اي كاش كر بودم و نميشنيدم
"........دوسِت دارم......"
و انگار زمان ايستاده بود و يه بسته پاپ كورن تو دستاش بود و داشت به ما دوتا نگاه مي كرد.
بهش خيره شده بودم،به چشاش.اونقدر محو و گنگ بودم كه اصلا گرماي دستش روي دستمو نفهميدم،اصلا نفهميدم كه چطوري نزديكم شدو لباشو رو لبام گذاشت ..
انگار كه بهم برق وصل كرده بودن،خشكم زده بود و در عين حال مي خواستم ازش فرار كتم ولي اخه مگه ميشد.
ولي ماجرا هنوز ادامه داشت وقتي بعد بوسه اي رو لبام گذاشت احمقانه ترين لبخندمو بهش زدم.
انگار همه ي ترديدامو فراموش كرده بودم..

پايان فلش بك

ووت و كامنت فراموشتون نشه❤️😅

psychiatric hospitalWhere stories live. Discover now