آشنایی

604 71 31
                                    

صدای بیس توی بار پیچید و نور صحنه روی هری متمرکز شد.

میکروفون توی دستش بود و با چشمای بسته داشت به ریتم آهنگ گوش میکرد.

_tell me something, tell me something you dont know nothing

چشمای سبزش باز شدن و اون لباشو به میکروفونش چسبوند و با آهنگ همراهی کرد و تمام حرف هایی که از قلبش بود رو همراه آهنگ خوند.

پسر چشم طلایی مثل همیشه بین جمعیت نشسته بود و زیرچشمی اونو زیر نظر داشت.

با همون کنیاک همیشگی توی دستای جوهریش. لیوان رو سمت لبش آورد و جرعه‌ای از کنیاکش نوشید و مزه‌ی تلخش به هیچ‌عنوان اذیتش نکرد.

_oh tell me something i dont already know

و هری به تمام آدم های مست و شکسته خورده‌ی توی اون بار نگاه کرد.

تا اینکه چشمش روی اون پسر ثابت موند. خوش پوش بود و تیپش به آدم های این بار نمیخورد.

نیشخندش روی لبش همیشگی بود و انگشترای زیادی توی دستش بودن.

و‌ هری باید قبول میکرد‌. چشمای طلایی اون فریب دهنده و زیبا بودن.

هری بعد از آخرین اجراش از همه تشکر کرد و از صحنه پایین رفت و وقتی خواست به پشت بار بره صدایی متوقفش کرد‌.

_هری استایلز

هری برگشت تا ببینه کی اونو مخاطب حرف خودش قرار داده و وقتی فهمید این صدا برای اون پسر مرموزه، بیشتر حیرت زده شد.

چون اون صدای زیبایی داشت، صدای زیبایی که میتونه مجبورت کنه همه کار بکنی.

_شمارو میشناسم؟

پسر لبخندی زد و سرشو به چپ و راست تکون داد.

_نه، اما میتونیم آشنا بشیم

بعد دستشو بالا آورد و یه کارت به هری نشون داد.

_اسمم زینه. زین مالیک و من استعداد هایی مثل تو رو جمع میکنیم و به دنیا نشونشون میدم

هری کارتو از زین گرفت و به شماره‌ی روش دقت کرد. باز سرشو بالا گرفت تا به زین نگاه کنه.

_بهم زنگ بزن، اگه دوست داری چیزی بشی که آرزوشو داری

زین گفت و بعد از اون از بار ناپدید شد و هری رو با یه کارت توی دستش تنها گذاشت.

هری به‌ کارت زل زد و بعد به اون پسر مومشکی که داشت از در بار بیرون میرفت. یعنی میتونه؟





هری برای آخرین بار به آدرس روی کارت نگاه کرد و بعد نگاهشو به ساختمون جلوش انداخت.

مالیک رکورد(malik record) بزرگی بالای در نوشته شده بود و هری کاملا مطمئن شد راهو درست اومده.

 Original Sin (larry)(ziam) Where stories live. Discover now