لویی تا قبل از اون روز نمیدونست الکل میتونه چه جادویی رو انجام بده.
هرچند اون به تمام حرکاتش آگاهی کامل داشت اما دیگه براش مهم نبود.
مهم نبود بقیه دربارهش چی فکر میکنن وقتی داره وسط میرقصه و به چیزهای مسخره میخنده.
توی حال خودش بود وقتی یکی دستش رو گرفت و اون رو سمت خودش کشید. وقتی روش رو برگردوند فهمید اون هریه.
_داری چیکار میکنی؟
لویی با مستی گفت. شاید اعتراض کرد اما یه ذرهام خودش رو کنار نکشید.
_دارم باهات میرقصم
_من نمیخوام باهات برقصم
_اگر با من برقصی تمام توجهها روی توئه
در گوشش داد زد و لویی بدون هیچ حرف دیگهی مشغول رقصیدن با هری شد.
لویی دقیقا یادش نمیاد کی و چطوری توی یه اتاق با هری تنها شد. اما میدونست بدون هیچ کنترلی داشت میخندید.
_توی کیک چی بود که به من دادی؟
لویی گفت درحالی که تلو میخورد و هری به زور نگهش داشته بود.
_کی بهت کیک داد؟
_نمیدونم. یکی اونجا براونی میداد و بهم گفت اونا بامزهان(funny brownies)
_و تو یکی رو خوردی؟
جواب هری فقط خندهی لویی بود. اون کفشاش رو از پاش درآورد و لو رو روی تخت خوابوند.
اما وقتی خواست بلند بشه لویی نذاشت و اون رو نگه داشت.
_میدونی، من همیشه ستایشت میکردم
الان جدی به نظر میومد. توی چشمای هری زل زده بود اون رو ثابت نگه داشته بود.
_چرا باید همچین آدم گهی از آب درمیومدی؟
_من آدم گهی نیستم لویی، من فقط چیزی که تو توقع داشتی نبودم... این تقصیر من نیست
صدای هری آروم بود. درحد یه زمزمه و لویی دلیل سیخ شدن موهای بدنش رو نمیفهمید.
نمیفهمید چرا نگاهش رو از روی هری برنمیداره و نمیدونست اون چرا از روش بلند نمیشه.
حرکت بعدی هری برای لویی غیرقابل پیشبینی بود. اون به جلو خم شد و بوسیدش، انگار برق به لویی وصل کرده بودن.
اون سریع خودش رو کنار کشید و خواست هری رو بلند کنه اما نمیتونست.
_چیکار داری میکنی؟
_ششش
سعی کرد ساکتش کنه وقتی دستش به سمت پایینتر میرفت و روی شلوار لویی ثابت موند.
_این درست نیست، هری این کار گناهه
_شششش لویی
باز ساکتش کرد. زیپ شلوار رو باز کرد و دستش رو داخل باکسر لویی برد.
VOUS LISEZ
Original Sin (larry)(ziam)
Fanfictionگناه اصلی چیه؟ پسری که عاشق یه پسر دیگه میشه یا خدایی که حس عشق رو به اونا داده