هری فردا صبح با سردرد بدی بیدار شد اما به هیچ عنوان پشیمون نبود.
از روی مبل بلند شد و یکم به بدنش کشش داد. دور و برشو نگاه کرد و دنبال زین گشت اما اون هیچ جا نبود.
یه نوت روی آینه اتاق بود و هری تشخیص داد اون دست خط زینه.
«توی استودیو منتظرتم»
روی نوت نوشته بود و هری نالهای کرد. سریع یه دوش گرفت و به سمت malik records رفت.
وارد ساختمون شد و توی راهرو به مگان برخورد کرد.
_سلام هری
مگان گفت و هری نیشخند زد، سرشو برای مگان تکون داد و موقع رفتن به باسن مگان زد.
وارد اتاق خودش شد و دید زین با یه پسر دیگه اونجا نشسته.
توجه زین به هری جلب شد و از روی مبلی که نشسته بود بلند شد.
_هری، اومدی
هری نگاهشو از پسری که روی مبل نشسته بود گرفت و به زین نگاه کرد.
_آره، ببخشید دیر شد
_مهم نیست. هری میخوام با لویی آشنا شی
زین گفت و لویی با شنیدن اسمش از جاش بلند شد و با لبخند به هری نگاه کرد و هری، برای یه لحظه فکر کرد جادو شده.
_سلام، من لوییام
لویی گفت و دستشو جلو برد تا با هری دست بده. هری دستای لویی رو تو دستای خودش گرفت و هنوز محو چشمای لویی بود.
_هری
هری با صدای بمش گفت و بعد رو به زین کرد که به شدت جدی شده بود.
_هری، لویی طراح لباس جدیدته
_خوشبختم
لویی گفت و هری فقط سرشو تکون داد و به زین نگاه کرد که با جدیت تمام داشت براش تمام زمان اجراهارو توضیح میداد.
_من میرم دفترم، جو رو میفرستم تو تا به تنظیم برسین
زین گفت و از اتاق بیرون رفت. لویی و هری همونجا وایساده بودن و حرفی نمیزدن.
_خب...لویی... درسته؟
_آره، لویی تاملینسون
_لویی تاملینسون
هری اسمشو تکرار کرد و سری تکون داد بعد به اون پسر کوچیک نگاه کرد و گفت.
_اهل کجایی؟
_دانکستر
_راجع بهش شنیدم. جای قشنگی به نظر میاد
لویی شونهای بالا انداخت و گفت.
_فقط یه روستای کوچیکه
_دربارهی خودت بهم بگو
هری گفت و روی مبل نشست. لویی هم سرشو خاروند با استرس لبخند زد. این پسر بامزه بود.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Original Sin (larry)(ziam)
Fanficگناه اصلی چیه؟ پسری که عاشق یه پسر دیگه میشه یا خدایی که حس عشق رو به اونا داده