بدون هیچ حرفی سریع رفتم سمت در که لویی گفت
"ساعت 11 هری"
نگاهشکردمکه لبخند پیروزمندانه ای رو لبش بود
حقم داشت
تا اینجا پیروز بازی اون بود
امامن نمیزارم همچی اونجوری که تو میخوای بشه اقای تاملینسون...چشم ارومی گفتمو از اتاق زدم بیرون
سنگینی نگاه منشی رو حس میکردم
اما نگاهش نکردمو مرسی کوتاهی گفتمسوار اسانسور شدم
ساعت 11 میاد دنبالم.به ساعت نگاه کردم
ساعت نزدیک 6 بوداصلا نپرسیدم میاد دنبالم برای چی؟ که بریم کجا؟ الانمن باید چیکار کنم؟
قرارداد تو دست عرق کرده امداشت مچاله میشد
لابد این تو نوشتهنفهمیدم چطور رسیدم خونه
فقط تو ذهنم لحظه ای که روی میز لویی میخواست چکم کنه مرور ممیشدواقعا میخواست چیکار کنه؟
رومیز دفتر کارش منوچک کنه؟
نکنه امشب اومدتو خونه بخواد اینکارو کنهتنم داغ شد
هری تو یه احمقی
بیاد خونه دیگه مثلتو شرکت چکت نمیکنه که
مسلما کارمو یه سره میکنهاشکام چشمامو داغ کرده بود
یاد تمام دفعاتی که با چنگو دندون جلو هرکسیایستادم تا بهم تعرض نکنه افتادمچقدر سختی کشیدم تا یه رابطه عاشقانه اولین بارم باشه و حالا...
اشکام راه افتاد
تو دلم به خودم امیدد میدادم
لویی گفت رابطه عاشقانه...
شاید خیلیم بد نباشه..
حالا مگه چی هست
چرا بزرگش میکنم
یه رابطس دیگه...بخاطر نجات ایندم.زندگیم.بخاطر زین...
در واحمو بازکردم و با ورودم بوی نم شدید بینیمو زد
باز کجا نم زده بود
سقفو چک کردم چیزی نبودبه سمت تنها اتاق واحدم رفتمو با دیدن صحنه اه از ته وجودم بلند شد
خدایا این انصاف نیست
مگه تو نگفتی مال همه بنده هات هستی
پس من چی؟سقف اتاق خواب داشت چکه میکرد
اونم درست روی تختمخیسی روتخت نشون میداد چند ساعتی هست که اینجوری شده
نفسمو با اه دادم بیرون و صابخونه زنگ زدماونم طبق معمول گفت صبر کنم تا اخر ماه
به زور تختو هول دادم سمت پنجره و یه سطل بزرگ زیر محل چکه سقف گذاشتم
برگشتم تو نشیمن و تصمیم گرفتم اول قراردادو بخونم
باید بدونم تو چه دردسری انداختم خودمواول از همه رفتم همون صفحه کذایی وظایفمو باز کردم
تو میتونی از پس اینقرارداد بر بیای هری
تو از پس چیزای سخت تری بر اومدی
شروع به خوندن کردمو با هرخط بدنم سرد تر میشدلویی
با رفتن هری همچنان خیره به در بودم
صدای هری تو سرم بود
دوست ندارم اولین بار اینجوری منو لخت ببینی
دلممیخواست ازش بپرسم پس دوست داره چطوری اونو لخت ببینماما نمیخواستم بیشتر ازین فراریش بدم
همین الان باید یکی رومیزاشتم جلو در خونش که بعد از خوندن قرارداد اگه فکر فررار به سرش زد جلوش رو بگیرهبه رفتار خودم پوزخند زدم
از کی تاحالا انقدر سر یهپسر سمج شده بودم
چیزی که برای من زیاد بود پسرو دخترای رنگو وارنگ و کاندبدایی که حاضر بودن براموارث بیارناما این لجبازیه هری چیزی بود که جذبم کرده بود و مثل یه مسابقه میخواستم توش برنده باشم
از پشت میز بلند شدم
حالا که مجبورش کردم امضا کنه باید گام بعدی رو با دقت تر بر دارممن یه هری رام میخوام
و یه رابطه سالمچهرهمتعجب هری از دیدن بند راجب رابطه قبل و بعد بارداری تو ذهنم امد
جالب بود
از چهرش مشخص بود که فکر نمیکرد قراردادمون اینجوری باشه
فکر میکرد یه بار قراره باهام بخوابه و برام وارث بیاره
اما برنامه من خیلی متفاوت تر بودکتمو برداشتمواز دفترم زدم بیرون
جلسه ای درکارنبود وهمش برای مجبور کردن هری بود
مستقیم رفتم خونه
لزومی نمیدیدم هری رو ببرم خونه اصلیم
اونجا با اونهمه خدمه و کارمند پنهان کردن همچی مشکل بود
اما اینجا خودم بودمو خودمفقط جمعه ها مارگارت برای تمیز کردن خونه میومد وهمیشه تایمی که خودم نبودم اینکارومیکرد
اره بهترین گزینه اپارتمانم بود
فقط دوست نداشتم هری هیچی از زندگی خصوصیم وگذشتم بدونهبرای همین وارد خونه شدمو تمام عکسای خانوادگییمون روبرداشتم
حساب کتابایمالی که با خودم اورده بودمو برداشتم و مدارک کاریم که تو خونه ولو بودو جمع کردم
دفتر کارمو مرتب کردمو درشو قفل کردم
اتاق های دیگه بررسی کردم
همچی مرتب بودبا وجود اینکه این خونه سه تا اتاق خواب غیر از اتاق مستر داشت اما میخواستم هری تو خواب مستر خودم بمونه
فقط برای اطمینان یکی از اتاق خواب هارو چک کردم که اگه با این پسره مغرور به مشکل خوردم برای اول کار اون اتاقو بهش بدم
ازین پیروزیه اولیه حسابی خوشحال بودم...
همیشه رسیدن به اهدافم حالمو خوب میکرد
YOU ARE READING
MoonOff [L.S]
Fanfictionنمیدونم کی و چطور•تمامِ روح و جسمم فقط و فقط مال اون شد•که خودم هم نفهمیدم. «لری استایلینسون»