" خواهش میکنم ، خواهش میکنم ، خواهش میکنم سالم بمون لیام " زین صورتشو چسبونده بود به سینه لیام و گریه میکرد ." همیشه همینطور نبودم ؟ زینی قبل اینکه بفهمی من برگشتم خونه " پیشونی پسر کوچکتر رو بوسید .
" بمون خونه . منو ترک نکن . بمون . " زین به چشم هاش نگاه کرد و گفت , خودش آروم آروم اشک میریخت .
" زین میدونی که نمیتونم . اونا بهم احتیاج دارن ."
لیام سعی کرد با ملایمت اونو از خودش جدا کنه .
" من بهت احتیاج دارم . " زین زمزمه کرد . رو پنجه های پاش بلند شد و لب هاشو به لیام دوخت .
لیام با دست هاش پشت گردنشو نوازش کرد و بین بوسشون لب زد " دوست دارم "
" منم دوست دارم " زین هم مثل خودش آروم و بی صدا گفت .
وقتی از هم فاصله گرفتن ، فهمید که دیگه وقتشه .
" برو پیششون " به لیام لبخند زد که باعث شد اونم لبخند بزنه .
لیام همونطور که داشت پشت کامیون سوار میشد فریاد زد " کاری میکنم بهم افتخار کنی زی "
زین همونطور که دور شدن کامیون تو جاده و محو شدن رد گرد و خاک رو نگاه میکرد زیر لب زمزمه کرد " تو همیشه باعث افتخار منی "
.
.
.
.
.
.زین از به خاطر آوردن خاطرشون لبخند زد . از آخرین باری که اون رو دیده بود سه هفته میگذشت و تو این مدت چهار تا نامه دریافت کرده بود .
زینی عزیز
8 ژانویه 2015
فقط چند دقیقه برای نوشتن وقت دارم . میخوام بدونی که دلم برات خیلی تنگ شده و برای دیدن دوبارت روزشماری میکنم . معذرت میخام که نمیتونم اونجا باشم تا تولدتو جشن بگیریم . ولی برات یه چیزی میفرستم و بدون که همش به تو فکر میکنم . که چیز غیر منتظره ای نیست چون تو همیشه و همیشه تو فکر منی .
به لوکی از طرف من عشق بده . بگو ددی دلش براش تنگ شده . دلم برای تو هم تنگ شده . باید برم بیبی ، به محض اینکه بتونم برات مینویسم. منتظرم بمون ، باشه ؟
دوست دارم عزیزم .
با عشق ، لیام
.
.
.
.
.با تامل نامه رو تو پاکتش برگردوند .
" بازم از طرف ددی بود " به پاپی کوچولویی که تو بغلش لم داده بود لبخند زد . گوش های نرم سگ با شنیدن کلمه ددی سیخ شدن .
" گفت که دلش برامون خیلی تنگ شده " آروم سر پاپی رو نوازش کرد . سگ نگاش رو داد بالا به صورت زین ، چشمای سیاهش خیس بودن . انگار اونم از نبودن لیام غمگین بود .
YOU ARE READING
SOLDIER [Persian Translation. Completed]
Short Storyلیام به افغانستان فرستاده شده...... و زین پاکتی رو تو صندوق پستش دریافت میکنه که اصلا انتظارشو نداشته..... . . . . این یه شوخیه,نه؟؟! این که نمیتونه ......... اتفاق افتاده باشه؟؟!! Thanks ziam_whale_lover for your permission ♥♥♥♥