CHAPTER 3

370 71 13
                                    


" باشه ، قول میدم مامان " زین تو تلفن خندید .

" نه ، افسرده نیستم " اخماش رفت تو هم ، دید که نایل با یه تیکه دیگه کیک از آشپزخونه بیرون اومد .

" خانووووم مالیک اون کاملا افسرده اس " نایل با دهن پر داد زد .

" اره ، نایل بود ، سلام کرد " همونطور که حس می کرد عصبانیت داره میاد سراغش ، ابروهاشو تو هم گره زد .

یهو داد کشید " چطور جرات میکنی !! دوست پسره من به خاطر جونه ماها داره تو افغانستان می جنگه اونوقت تو دلشو داری که همچین چیزی بگی !! "

نایل کیکشو زمین گذاشت ، چشماش بازتر شده بودن و گوشش رو تیز کرد .

" بسه ! به قدر کافی منو ناراحت کردی . میخوام برم "  گوشیو قطع کرد و پرتش کرد روی کاناپه روبرو ، جایی که نایل نشسته بود .

نایل با یه خنده کوچولو به گوشی اشاره کرد " چه کوفتی شده بود اونجا ؟ "

یه نفس عمیق گرفت و دستشو رو صورتش کشید " میگفت ... شاید من باید یه آدم خوب پیدا کنم که  ... که فکر و خیال از سرم بیفته "

" واو !! میدونستم مامانت ازش خوشش نمیاد ولی این حرف دیگه خیلیه . تو هیچ وقت همچین کاری رو با لیام نمیکنی " نایل همزمان با ورود لویی و هری به اتاق اینا رو گفت ؛ موهای لویی به هم ریخته بودن .

" شما بچه هاع ....... " نایل مونده بود چطوری جملشو تموم کنه که هری در تایید سرشو تکون داد

" اه !! بچه هااااا !! اینجا خونه منه هااااااااااا " زین صورتشو مچاله کرد .

لویی با بی تفاوتی شونه هاشو بالا انداخت " داداش ، اون نمی تونه دست هاشو کنار تنش نگه داره "

" باشه ، بسه !! با اجازتون پسرای استریت میخوان از کیک هاشون لذت ببرن " نایل غرغر کرد و باعث شد بقیه بخندن .

.......................................................................................

" کلاب – بعد از شام "

" از این پنتی های فاکی متنفرم ، دارن کونمو میچلونن " لویی با ناله شکایت کرد .

" آرع ، ولی نمیدونی در حد فاک سکسی شدی ، جوریکه میخام همین الان دوباره باهات باشم " هری آروم گفت ؛ ولی نه به قدر کافی چونکه نایل و زین برگشتن و به جفتشون چشم غره رفتن .

نایل با خنده گفت " میشه لطفا امشب رو مناسبه زیر سن قانونی نگهداریم ؟ "

" نایل ، تو کلابیم هاااا ! پره الکل و چیزای سوپر سکسی ! چجوری میشه مناسبه زیر سن قانونی باشه اخه ؟ " زین بلند خندید .

" هری ! اولین دور پایه توعه رفیق " نایل گفت و با خوشحالی زد رو شونه هری .

" چی چی ؟!! کی به همچین توافقی رسیدیم ما اونوقت !! " هری مقاومت کرد و گرفت رو نیمکت نشست .

SOLDIER [Persian Translation. Completed]Where stories live. Discover now